اسم الکتاب : زندگاني جواد الائمه حضرت محمد بن على(ع) المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 22
دو سال بود كه در نزد على بن جعفر اقامت كرده بودم و آنچه را كه وى
از برادرش يعنى موسى بن جعفر شنيده بود، مىنوشتم. روزى در مدينه نزد وى نشسته
بودم كه امام جواد وارد مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله شد.
با ورود او ناگهان على بن جعفر بدون ردا و بدون كفش از جاى برخاست.
دست ابو جعفر را بوسيد و او را احترام كرد. ابو جعفر به او فرمود: اى عمو بنشين
خدايت رحمتت كند!
على بن جعفر گفت: سرورم چگونه بنشينم در حالى كه شما ايستادهايد.
چون على بن جعفر به جايگاه خويش بازگشت، اصحابش به نكوهش او زبان
گشوده و به وى گفتند: تو عموى پدر ابو جعفر هستى! اين چه كارى بود كه كردى؟!
على بن جعفر گفت: خاموش باشيد!- آنگاه محاسنش را در دست گرفت و ادامه
داد: چنانچه خداوند عزّ و جل بخواهد اين پير را صلاحيّت نمىدهد و آن جوان را
شايستگى مىبخشد و او را در مقامى كه اكنون منصوب داشته، قرار مىدهد. حال آيا من
فضل و برترى او را منكر شوم؟! به خدا پناه مىبريم از آنچه كه شما مىگوييد. بلكه
من غلام اويم. [1]
امام پس از شهادت پدر
امام رضا عليه السلام در خراسان با زهر به شهادت رسيد. پس از شهادت
امام