اسم الکتاب : زندگانى باب الحوائج حضرت موسى بن جعفر(ع) المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 92
اين چه حالى است كه دارى؟ كنيز پاسخ گفت: اين حال، حال موسى بن جعفر
است. من نزد او ايستاده بودم و او شب و روز نماز مىگذارد.
چون از نماز فارغ شد زبان به تسبيح و تقديس خداوند گشود. من از او پرسيدم:
سرورم! آيا شما را نيازى نيست تا آن را رفع كنم؟ او پرسيد:
مرا چه نيازى به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوايج شما بدين جا
فرستادهاند گفت: اينان چه هدفى دارند؟ كنيز گفت: پس نگريستم ناگهان بوستانى ديدم
كه اوّل و آخر آن در نگاه من پيدا نبود، در اين بوستان جايگاههايى مفروش به پر و
پرنيان بود و خدمتكاران زن و مردى كه خوش سيماتر از آنها و جامهاى زيباتر از جامه
آنها نديده بودم، بر اين جايگاهها نشسته بودند. آنها جامهاى حرير سبز پوشيده
بودند و تاجها و درّ و ياقوت داشتند و در دستهايشان آبريزها و حولهها و هر گونه
طعام بود. من به سجده افتادم تا آنكه اين خادم مرا بلند كرد و در آن لحظه پىبردم
كه كجا هستم.
هارون گفت: اى خبيث شايد به هنگامى كه در سجده بودى، خواب تو را
درگرفته و اين امور را در خواب ديده باشى؟
كنيز پاسخ داد: به خدا سوگند نه سرورم. پيش از آنكه به سجده روم اين
مناظر را ديدم و به همين خاطر به سجده افتادم.
هارون به پيشكارش گفت: اين زن خبيث را نزد خودنگه دار تا مبادا كسى
اين سخن را از او بشنود. زن به نماز ايستاد و چون در اين باره از او پرسيدند، گفت:
عبد صالح (امام موسى كاظم عليه السلام) را چنين ديدم و چون از سخنانى كه گفته بود،
پرسيدند: پاسخ داد: چون آن منظره را ديدم
اسم الکتاب : زندگانى باب الحوائج حضرت موسى بن جعفر(ع) المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 92