responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى    الجزء : 1  صفحة : 698

اين كيسه دينار را بگير و زراعت تو بر همان حال نيز باقى است و خداوند آنچه را كه بدان اميدوارى، به تو روزى خواهد فرمود. مرد برخاست و سر امام را بوسه داد و از آن‌حضرت خواهش كرد كه از تقصيرات او چشم پوشى كند. حضرت تبسم كرد و بازگشت. امام به مسجد رفت و ديد كه همان مرد در مسجد نشسته است و تا امام را ديد، گفت: خدا داناتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. اصحابش به طرف او رفتند و پرسيدند: داستان تو چيست؟ تو پيش از اين سخن ديگرى درباره ايشان (امام كاظم) مى‌گفتى؟! آن مرد به آنها پاسخ داد: اينك سخن مرا شنيديد. آنگاه زبان به دعاى آن‌حضرت گشود. دوستانش باوى به مخالفت برخاستند و او نيز با آنها به ستيزه برخاست. چون آن‌حضرت به خانه‌اش بازگشت به دوستانش كه از وى در باره كشتن آن مرد اجازه خواسته بودند، فرمود: كدام راه بهتر بود؟ راهى كه شما در نظر داشتيد يا كارى كه من انجام دادم؟ من كار او را با مقدار (پولى) كه مبلغ آن را مى‌دانيد سامان دادم و شرّ او را با آن مقدار كفايت كردم. برخى دانشمندان متذكر شده‌اند كه امام دويست تا سيصد دينار مى‌بخشيد و كيسه‌هاى دينار وى زبانزد همه بود. [1]

ج- علم و دانش امام‌

در باره دانش آن‌حضرت پيش از اين گفتگو كرديم در اينجا باز همين بحث را پى مى‌گيريم تا روايت جالبى را در باره علم و دانش آن‌حضرت نقل كنيم.

از محمّد بن نعمان معروف به ابو حنيفه، پيشواى حنفيان، نقل شده است كه گفت: موسى بن جعفر را زمانى كه كودك بود در تالار پدرش ديدم. از او پرسيدم: فردى غريب كه در شهر شما آيد، كجا قضاى حاجت كند؟ كودك‌


[1] - مقاتل الطالبيّين، ص 102- 103.

اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى    الجزء : 1  صفحة : 698
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست