اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 630
بنابراين پولى را كه از امام گرفته بود، با پوزش و عذر بسيار نزد
آنحضرت آورد، امّا ايشان از گرفتن پول خوددارى كرد و فرمود: چيزى كه از دستانم
بيرون آمد ديگر به سوى من بازنگردد!
مرد از نزد امام خارج شد و از مردم پرسيد: اين مرد كيست؟ به او
گفتند: او جعفر بن محمّد است. مرد گفت: چنين كسى نا گزير بايد چنين رفتارى داشته
باشد! [1]
پايدارى و درستكارى 1
- امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام را فرزندى بود به نام
«اسماعيل». وى بزرگترين فرزند آنحضرت بود. چون بزرگ شد مجمع فضايل و مكارم گشت
تا آنجا كه گمان مىرفت او پس از پدرش جانشين وى و پيشواى مردمان خواهد بود. چون
اسماعيل در نبوغ كمال يافت، مرگ وى را امان نداد. امام براى درگذشت او بيرون نرفت
بلكه يارانش را براى آيين خاك سپارى به خانهاش فرا خواند و بهترين و گواراترين
خوراكها را براى ايشان فراهم ساخت.
از آنحضرت در باره اندوهش بر جوانِ از دسترفتهاى كه در بهار
زندگانىاش پرپر شده بود بى آنكه از حياتش كامى بردارد، سؤال كردند، ايشان در پاسخ
فرمود:
«چه كنم كه خود ديدهايد در باره اصدق الصادقين (يعنى پيامبر) آمده
است: همانا تو مىميرى و اينان نيز قطعاً مىميرند».
2- امام فرزند ديگرى داشت كه گاه در برخى از خيابانهاى مدينه با
چالاكى و چابكى پيشاپيش امام حركت مىكرد. روزى لقمهاى در گلوى اين پسر ماند