responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى    الجزء : 1  صفحة : 628

براى كسى كه دشنام و ناسزايش گفته بود، طلب آمرزش مى‌كرد.

اگر دشنام‌دهنده از خويشان نزديكش بود، با دادن پول با وى رابطه برقرار مى‌كرد و به الطاف و نيكيهاى خويش مى‌افزود و مى‌فرمود: من دوست دارم خداوند بداند كه من گردنم را در برابر خويشانم فرود مى‌آورم و به سوى آنان شتاب مى‌جويم پيش از آنكه از من بى‌نيازى جويند.

سرورم براستى تو چه بزرگ و شكيبا بودى! چه روح بزرگى داشتى و سينه‌ات چه گشاده و خُلق و خويت چه نيكو بود!

2- غلامش را در پى كارى فرستاد. زمانى گذشت و نيامد. امام در پى او روانه شد و ناگهان او را يافت كه در گوشه‌اى خفته است. آن‌حضرت آمد و در كنار غلام نشست و شروع به باد زدنش كرد همين كه غلام بيدار شد امام به او فرمود: فلانى! اين چه كارى است روز و شب مى‌خوابى. شب از آن تو باد و روز سهم ماست از تو!!

اگر اين داستان كوچك را به وضع اجتماعى آن روزگارى كه با بردگان مانند حيوانات رفتار مى‌شد و به مجرد اينكه خطايى از آنان سرمى‌زد به باد كتك گرفته مى‌شدند، اضافه كنيم به ابعاد كمال والاى انسانيّت در قلب بزرگ آن‌حضرت پى خواهيم برد.

3- روزى آن‌حضرت، غلام عجمى خود را در پى حاجتى بيرون فرستاد چون غلام بازگشت نتوانست خوب به امام پاسخ گويد، زيرا كاملًا نمى‌توانست به زبان عربى سخن بگويد، امام صادق عليه السلام به جاى آنكه مطابق رسم معمول زمان خويش، بروى فرياد كند و او را از خود براند، قلب غلام را تسكين داد و نگرانى و اضطراب آن را آرام بخشيد چرا كه به وى گفت، تو زبانت در مانده است امّا قلبت درمانده نيست.

آنگاه افزود:

اسم الکتاب : هدايتگران راه نور المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى    الجزء : 1  صفحة : 628
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست