اسم الکتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 90
و معتقد است كه ارزش در عين اشياء، نهفته نيست وگرنه چرا با يكديگر
تناقض و اختلاف مىيابند، و آن را در روح جمعى نهفته مىداند. او براى اين نكته
پرچم را مثال مىزند كه قطعهاى پارچه بيش نيست و با اين حال يك سرباز براى آن مبارزه
مىكند، چرا؟ زيرا آن نمايانگر يك جامعه است.
از همين جا دوركهايم استدلال مىكند كه اشيا هيچ ارزشى ندارند، مگر
به سبب پيوند آنها با وضعيّتها و ريشههاى اجتماعى و از همين روست كه ارزشها
متناسب با تغيير آراء عمومى هر از گاه دگرگونى مىپذيرند.
دوركهايم با اين سخن به اوج انديشههاى اجتماعى خود مىرسد: ارزشهاى
اخلاقى ارزشهايى مقطعى هستند، زيرا پژواك صداى گروهى سترگ هستند كه آهنگى خاص را
در احساس و وجدان ما مىدمد [1].
دوركهايم بر اين انديشه خود چنين استدلال مىكند كه اگر ارزشها
برخاسته از ذات ما مىبود بايد در هيچ زمان و مكانى تغيير نمىيافت، در حالى كه
چنين نيست و از همين رو در مىيابيم كه از ذات ما نمىجوشند.
«ارزش والاى روميان» ديگر در ميان ما حضور ندارد و ما نه تنها آن را
ارزش والا به شمار نمىآوريم، بلكه ممكن است آن را با ديده حقارت و كراهت نگاه
كنيم.
مفهوم اين سخن آن است كه سنجه ارزشها سنجهاى دگرگونپذير است و پيرو
تغييراتى است كه فرهنگ و تاريخ را در بر مىگيرد [2].
امّا چرا خود جامعه، موجود والا و ارزش متعالى و موجود برتر (بر حسب
گفتههاى دوركهايم) تلقّى مىشود؟ زيرا جامعه نمىتواند بدون آفريدن ارزشها و
الگوهاى والا قوام يابد كه همين ارزشها و الگوها شالودههاى وجودىاى هستند كه
جامعه براى تحقّق بخشيدن به موجوديت خويش بدانها تكيه مىكند و به بركت آن به ستيغ
پيشرفت و تكامل دست مىيازد [3].
[1] - علم الاجتماع والفلسفة، دكتر صبرى قبارى، ج 3، ص 67.