«... اموال يكديگر را بباطل (و از طريق نامشروع) نخوريد، مگر آنكه
تجارتى باشد كه هر دو طرف بدان رضايت داده باشيد ...»
3- مشروعيت عدالت؛ برخاسته از درون خود عدالت است و عدالت- چنانكه
هنگام بحث پيرامون امنيّت، گفتيم- هدف استقرار و ثبات و حتّى هدف زندگى است و
«ارزش» عدالت نقشى بنيادين در استقرار و ثبات دارد، زيرا فطرت انسان او را به
مبارزه براى به دست آوردن حقّش فرا مىخواند، پس اگر حقّش بدو داده شد آرام
مىگيرد و الّا بر سر خشم مىآيد و امنيّت را بر هم مىزند.
حتّى پيشرفت هنگامى حاصل مىشود كه فرد احساس كند تلاشش تباه
نمىگردد، امّا اگر دريابد كه كوشش او به سرقت مىرود ديگر چرا بكوشد و حتّى ممكن
است به اين نتيجه برسد كه نزديكترين راه براى رسيدن به خواستهايش، دزديدن تلاش
ديگران و بهرهورى از آنهاست، از اين رو فايده حقوق آن است كه هر انسانى به نتايج
تلاشش آگاهى مىيابد و حدود عملكرد ديگران نسبت به خود را درمىيابد.
«باتيفول» چگونگى سرقت تلاش ديگران را توصيف مىكند و مىگويد: چنين
رفتارى به حقارت شخصى منجرّ مىشود كه تلاشش دزديده شده، اين خلل در توازن به
وضعيّتِ نابسامان در زندگى اجتماعى منجر مىشود. [2]
چكيده سخن، آنكه اگر چه عدالت ارزشى است كه نشانههاى آن آشكار نيست،
ليكن هيچكس دراين ترديد ندارد كه مهمترين ارزش انسانى است و اگر اختلافى در عدالت
ديده مىشود از دوروست:
1- به سبب اختلاف شرايط، زيرا عدالت در همه زمانها و مكانها يك شكل
ندارد و از همين رو ارزشى كلّى گرديده است كه قانونگذار يا قاضى براى صادر كردن
حكم و يا اجراى آن، انديشههاى مثبت را از آن الهام مىگيرد.