اوّل- در خاستگاه اين ديدگاه كه در نسبيّت ذاتى و اصالت
انسان (از نگاه كانت) نهفته و ما پيشتر از آن سخن گفتيم.
دوم- دراينكه كنندگى و عمل ارزشى است كه ترديدى بدان
راه ندارد و نهفتههاى وجود آدمى را هويدا مىسازد و شخصيّت انسان را با برخورد
پيوسته با رويدادها متبلور مىسازد، ليك اگر بر وفق سنجههاى ثابت نباشد براى
انسان كافى نخواهد بود و ديدگاه روشنى به دست نمىدهد. دليل اين سخن، انبوهى از
آزمونهاى شكست خورده كسانىاست كه بدونبينش، داراى كنندگى وفعّاليت مىباشند،
بهعلاوه اينكه بزرگترين ويژگى انسان توانايى او در برخوردارى از تجربيات ديگران
است. وبخش بزرگى از ارزشهاى اخلاقى همان آزمونهاى انبوه بشرى است، پس چرا ما بايد
از آنها چشم بپوشيم و كار خود از نو آغاز كنيم، آرى، تجربه مستقيم انسان از نفوذ
بيشترى برخوردار است و حكمت سرشارترى در خود دارد، ولى به تنهايى كافى نيست.
امّا سخن گفتن پيرامون عوامل دگرگونپذير زندگى، سخن دلپذيرى است،
ليكن مشروط بر آن كه عوامل ثابت آن را از ياد نبريم. هيچكس نمىتواند عوامل ثابتى
را انكار كند كه رويدادهاى زندگى از درون آن مىجوشد، همان گونه كه آب از خلال نهر
يا لولهاى جريان مىيابد، و بدون عوامل ثابت ساختمايههاى زندگى تباه مىشود چنان
كه آب در دشتى پهناور از ميان مىرود.
- 2- كنش باورى ارادى
«برگسن/Bergson » (1859-
1941 م) به اين
ديدگاه بُعد جديدى بخشيد،