اسم الکتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 168
مجموعه فلسفه كانت (همان گونه كه خود او مىگويد) انقلابى است همانند
انقلاب «كوپرنيك» در زمينه كهكشان كه ستارگان را برگرد خورشيد در گردش مىدانست،
در حالى كه دانش كهن خورشيد و ديگر ستارگان را به دور زمين چرخان مىپنداشت.
[1]
بر پايه اين نظريه انسان، اصل «اخلاق» است و نه عكس آن. كانت مىگويد:
اگر در حقيقت نتايج اخلاقى را بكاويم- يعنى رفتارهايى كه همه مردم آن
را شايسته مىدانند- بر ما هويدا مىشود آنچه موجب مىگردد ما يك رفتار را
«شايسته» توصيف كنيم هميشه همخوانى آن با يك مبناى متافيزيكى (يا سودگرايى و يا
علم گرايى) نيست، بلكه تنها نمود ظاهرى آن است و بس كه از تحقّق مادّى اين رفتار
كاملًا جدا و بر كنار است. [2]
بدينسان او ادّعا مىكند كه اخلاق، بيش از آن كه حقيقتى بيرونى باشد،
تصويرى نقش بسته در ذهن است.
كانت در راه محقّق كردن هدف پيشين خود به اخلاق زنده روى مىآورد
(همان گونه كه روسو چنين كرد)، يعنى «فلسفه اخلاقىِ تودهاى». به نظر او اين اخلاق
«اصلى» را با خود دارد و اين همان اصل مطلقاً خالص و درونى نسبت به هر «رفتارى»
است كه آن را اخلاقى تلقى مىكنيم، و نيز از هر گونه عنصر «درونى» محسوس كاملا
مستقل است، اين اصل، همان «تكليف» است يعنى فرمانبردارى از قانون صرفا به سبب
احترام نهادن به قانون و بدور از هر ملاك ديگرى حتى اگر ملاك وسنجهاى والا باشد
(مثل دوست داشتن ديگران يا ميل به تكامل بخشيدن به ذات خود)، ديگر چهرسد به
انگيزههاى منفعت طلبانه (مثل خودخواهى ويا سودگرايى).
كانت اين اصل را، كه براساس قرار دادن بازنمائى عقلى قاعده- صرف
بازنمائى و نه تأثير فعل- به عنوان تحريك كننده اراده استوار است، «اراده نيكو»
مىنامد. [3]