اسم الکتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 166
سوى خداوند نهاده شده (همچون قانون جاذبه) و اخلاق نيكو همان است كه
از آن احكام پيروى كند، اين اخلاق جز در دين يافت نمىشود و از همين رو پيشنهاد آن
را داشت كه همگان به اخلاق دينى مسيحى رويكرد يابند. [1]
«استوالد» فيزيك دان نيز كوشيد از اصل دوم قانون ديناميك ارزشى را
بيرون كشد كه براساس آن پايانه هر پديدهاى رو به تحوّل دارد. او معتقد است: بايد
براساس بازتاب موجود بين انرژى صرف شده و نتيجه به دست آمده رفتارها را ارزشگذارى
كرد. [2]
«مچينكوف» پزشك ادّعا مىكرد كه ناگزير بايد جامعهاى برپا داشت كه
به گونهاى عقلانى و در پرتو اخلاقى اداره شود كه بر پايه هميارى سودگرايانه، دورى
از تقلّب، لذّات خطرساز و ساز وكارى در زندگى استوار نمود كه به آدمى اين امكان را
دهد كه سالهاى زندگى خود را با كميابى و به شكل طبيعى به پايان رساند.
[3]
«فرويد» (متوفّى به سال 1939 م) پويايى
موجودات را در مسائل جنسى مىدانست واينكه همين پويايى چالش ميان گرايشهاى عريان
جنسى و سركوب قاطع آنرا دامن مىزند و همين نبايدها شالوده بنيادين اخلاق اجتماعى
را سامان مىدهد.
فرويد مىپنداشت: آنچه سودمند است خير، و آنچه زيان رسان است شر است.
و او خواهان آن بود كه هركس «آزاد» باشد تا زندگى «جنسى» خويش را آن گونه كه مناسب
مىبيند برگزار كند. [4]
امّا «گويو/Guyau » (ى فرانسوى) زندگى را نيرويى رو به گسترش مىدانست، و مىگفت كه
عظيمترين بُعد زندگى از نظر غِنا و جذّابيّت، آن بُعدى است كه انسان را بواسطه
اخلاق و عشق از خويشتن خويش به سوى ديگران آزاد مىسازد.