ولى اين ادّعا تنها لقلقه زبان اوست، زيرا به هنگام پرسش از شيوهاى
كه او بدان ايمان دارد ناتوان و سرگردان از پاسخ همچنان خاموش مىمانَد، او از
فلسفه اهل بيت دور است و با مفاهيم مربوط به هستى، زندگى و خود انسان، به طور كلى
نا آشناست.
شايد كسى ادّعا كند كه در رهنمودها و احاديث اهل بيت عليهم السلام
فلسفهاى نهفته نيست، ولى آيا آدمى مىتواند به دينى ايمان آورَد كه از هرگونه فلسفهاى
تهى است؟
فلسفه قرآن
ما به اين جماعت مىگوييم: اين قرآن از آغاز تا انجام، فلسفه است،
ولى فلسفه آن با فلسفه يونان باستان تفاوت دارد، زيرا فلسفه قرآن، برونش زيبا و
درونش ژرف است.
ظاهر آن حكمت و باطن آن دانش است، لايههايى دارد كه هر يك از آن
لايهها از لايههاى ديگرى برخوردار است، هفت اندرون دارد، پيامبر اكرم صلى الله
عليه و آله در واپسين لحظات زندگى خود فلسفه قرآن را به على عليه السلام آموخت و
اين همان است كه امام على عليه السلام درباره آن مىفرمايد: «پيامبر خدا درى از
دانش را به من آموخت كه از آن هزار در براى من گشوده مىشود، اين درها تنها در
نماز و روزه خلاصه نمىشود.»
[1] - «سخن شما نور است و امرتان موجب رشد، سفارشتان تقوى و
عملكردتان نيك.»
[2] - «من با هر كه در برابر شما صلح در پيش گيرد صلح در پيش
مىگيرم و با هر كه با شما بستيزد مىستيزم و دوستدار كسى هستم كه شما را دوست
بدارد»
اسم الکتاب : اصول حكمت اسلامى و ديدگاه هاى فلسفه بشرى المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 149