اسم الکتاب : ايمان زيربناى شريعت المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 429
مردى به خواب من آمد و به من گفت كه نيمى از عمرم با فراخى مىباشد
پس برگزين كدام نيمه را مىخواهى؟ همسرش بدو گفت: نيمه نخست را برگزين و مرد گفت:
اين از آن تو باد.
دنيا بر آن مرد، روى آورد و هرگاه نعمتى بدو مىرسيد همسرش بدو
مىگفت:
همسايه تو فلانى است كه نيازمند است پس به او چيزى كمك كن، چنان كه
مىگفت:
فلان خويش تو نيازمند است به او چيزى بده. به همين ترتيب زندگى را
سپرى مىكردند و هرگاه نعمتى بديشان مىرسيد مىدادند و شكر به جاى مىآوردند تا
آن كه در شبى از شبها آن مرد نزد او آمد و گفت: اى فلانى اين نيمه منقضى شد. اينك
نظر تو چيست؟ او گفت: من شريكى دارم. پس چون صبح شد به همسرش گفت: آن مرد نزد من
آمد و مرا آگاهانيد كه آن نيمه منقضى شد. همسرش بدو گفت: خداوند برما نعمتها داد و
ما شكر او را به جاى آورديم و خداوند به وفادارى سزاوارتر است. آن پيام آور گفت:
پس تمام عمرت در فراخى خواهد بود. [1]»