2- تعيين مدّت اين قرارداد كه «هدنه يا متاركه» جنگ ناميده مىشود،
مشروط به يكسال يا كمتر نيست.
3- فقها گفتهاند: امضاى قرارداد متاركه جنگ براى هميشه جايز نيست،
بلكه بايد براى مدّت معيّنى باشد، هر چند اين مدّتطولانى باشد.
4- اگر مسلمانان از نقض قرارداد متاركه جنگ توسط طرف ديگر بيم داشته
باشند (به عنوان مثال آگاه شوند كه دشمن براىيك حمله غافلگيرانه بر مسلمانان
آمادگى مىگيرد و نيروهاى خود را جمع مىكند)، جايز نيست قرارداد متاركه جنگ از
سوىمسلمانان، و قبل از آگاه ساختن دشمن، نقض شود.
جنگ با باغيان و شورشيان
1- از شاخههاى جهاد، جنگ با كسانى است كه بر امام عادل شوريدهاند،
اگر امام دعوتبه اين جنگ نمايد. تخلّف از اين جنگ، از گناهان كبيره است.
2- وجوب اين جنگ هم وجوب كفائى است. پس اگر كسانى به اين جنگ بروند و
نياز رفع گردد، از ديگران ساقط مىشود مگراينكه كسى را امام به طور معيّن و مشخّص
به اين جنگ فراخواند.
3- اين جنگ در احكام خود مانند ساير جنگهاست تا زمانيكه جنگ به پايان
برسد كه دراين صورت احكام آن با احكام سايرجنگها تفاوت خواهد داشت كه بيان
مىگردد.
4- قبل از شروع جنگ با گروه شورشى، بايد براى اصلاح و هدايت آنان
تلاش شود، بلكه براى پرهيز از ريختن خون مسلمين بايدهمه راههاى مسالمتآميز پيموده
شود.
5- واجب است جنگ با باغيان و شورشيان ادامه يابد تا زمانى كه به حكم
خداوند گردن نهند يا سركوب شوند، و اگر آنان گروهىداشته باشند كه به سوى آن
برمىگردند، بايد زخميان آنان كشته شوند، و فراريان آنان هم تعقيب گردند،
واسيرانشان هم كشتهشوند. و اگر چنين نباشد، هدف تنها سركوب آنان خواهد بود و به
تعقيب كردن فراريان و شكست خوردگان وكشتن زخميان و اسيرانآنان نيازى نخواهيم
داشت.
6- با باغيان بعداز پايان جنگ، معامله مسلمان مىشود، يعنى اسيران
آنان آزاد مىگردند، زنان و كودكانشان اسير نمىشوند، واموالشان به آنان باز
گردانده مىشود، چه اموالى كه ارتش بر آن تسلّط يافته يا اموالى كه هنوز تحت
استيلاى آنان قرار نگرفته است، وچه اموال منقول آنان باشد ويا غير منقول.