responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 57

ارتباط مرد شامی با روح معذب پدر

ابوعیینه می‌گوید: در خدمت حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام بودم که مردی داخل شد و گفت: «من از اهل شام هستم، شما را دوست می‌دارم و از دشمنان شما بیزاری می‌جویم.
من پدری داشتم که بنی‌امیه را دوست می‌داشت و با مکنت و دولت بود و جز من فرزندی نداشت و در رمله سکونت داشت و باغی داشت که در آن خلوت می‌نمود.
چون مرد هر چند به دنبال اموالش گشتم آنها را پیدا نکردم و هیچ شک و شبهه‌ای نیست که محض دشمنی و عداوتی که با من داشت آن مال را پنهان و از من مخفی ساخته است.»
امام باقر علیه‌السلام فرمود: «دوست داری که پدرت را بنگری و از وی سؤال کنی که آن مال را کجا قرار داده است؟» عرض کرد: «آری! سوگند به خدا که به این کار بسیار محتاج و نیازمند می‌باشم.» پس امام باقر علیه‌السلام مکتوبی نوشت و آن را مهر کرد، آن گاه به آن مرد شامی فرمود: «این نوشته را به جانب بقیع ببر و در وسط قبرستان بایست، آنگاه با آواز بلند، بگو که: یا درجان، پس شخصی که عمامه‌ای بر سر دارد نزد تو حاضر می‌شود، این مکتوب را به او بده و بگو: من فرستاده‌ی محمد بن الحسین هستم و از وی هر چه می‌خواهی بپرس.»
مرد شامی آن مکتوب را گرفت و رفت. ابوعیینه می‌گوید: چون روز دیگر فرا رسید خدمت حضرت ابی‌جعفر علیه‌السلام رفتم تا حال آن مرد را درک کنم. ناگهان آن مرد را بر درب خانه‌ی آن حضرت دیدم که منتظر اجازه ورود بود. پس اجازه دادند و همگی داخل شدیم، آن مرد شامی عرض کرد: «خدا بهتر می‌داند که علم خود را در کجا قرار دهد. همانا شب گذشته به بقیع رفتم و به آنچه فرمان داده بودید رفتار کردم. در همان ساعت آن شخصی که شما مشخصاتش را فرموده بودید آمد و به من گفت: «از اینجا جای دیگر نرو تا پدرت را حاضر کنم،» پس رفت و با مردی سیاه که دور گردنش ریسمانی سیاه بود و زبان خود را از تشنگی مانند سگ بیرون آورده بود حاضر شد و گفت: «این پدر تو است هر چه که می‌خواهی از او بپرس.»
گفتم: «وی پدر من نیست.» گفت: «پدر تو است لکن شراره‌ی آتش جهنم و عذاب دردناک، او را بدین گونه کرده است.» رو به آن سیاه کردم و گفتم: «تو پدر من هستی.»
گفت: «بلی.» گفتم: «این چه حال است که داری؟!» گفت: «ای فرزند! من دوستدار بنی‌امیه بودم و ایشان را بر اهل‌بیت پیغمبر علیهم‌السلام برتر می‌شمردم، از اینرو خدای تعالی مرا به این عذاب و این عقوبت مبتلا گرداند، و چون تو دوستدار اهل‌بیت علیهم‌السلام بودی و من با تو دشمن بودم از اینرو تو را از مال خودم محروم نمودم و آن را پنهان کردم ولی امروز از این اعتقاد و از این کارم، سخت نادم و پشیمان هستم. ای فرزند! به طرف آن باغ برو و زیر فلان درخت زیتون را حفر کن و آن مال را که صدهزار درهم می‌باشد را بردار. پنجاه هزار درهم آن را به حضرت محمد بن علی علیهماالسلام تقدیم کن و بقیه را خودت بردار.»
امام باقر علیه‌السلام فرمود: «زود باشد که به این مرده نفعی برسد.» [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) منتهی الآمال.
منبع: عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام باقر؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شمیم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

اسم الکتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 57
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست