اسم الکتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 116
بیرون آوردن پول و طلا از داخل زمین
جابر بن یزید میگوید: بر حضرت امام محمد باقر علیهالسلام وارد شدم و
پیش آن حضرت از فقر و حاجتمندی خود شکایت کردم. حضرت فرمود: «ای جابر!
درهمی نزد ما نیست.» اندکی گذشت که کمیت شاعر خدمت امام باقر علیهالسلام مشرف شد و عرض کرد: «فدای تو شوم اگر رأی مبارک باشد قصیدهای به عرض برسانم.» حضرت فرمود: «بخوان.» پس کمیت قصیدهای خواند. بعد
حضرت به غلامش فرمود: «ای غلام! از این خانه یک بدره (هزار درهم) بیرون
بیاور و به کمیت بده.» غلام بدره آورد و به کمیت داد. کمیت عرض کرد: «فدای
تو شوم اگر رأی مبارک قرار بگیرد قصیدهای دیگر به عرض برسانم.» حضرت
فرمود: «بخوان.» کمیت، قصیده دیگر خواند. آن حضرت به غلام دستور فرمود تا
بدرهی دیگر از آن خانه بیرون آورد و به کمیت داد. کمیت عرض کرد: «فدای تو
گردم اگر اجازه بفرمائید سومین قصیده را نیز بخوانم.» حضرت فرمود: «بخوان.»
پس کمیت آن قصیده را نیز خواند. باز حضرت یک بدره به غلام اعطاء نمود.
کمیت عرض کرد: «به خدا سوگند من به خاطر طلب مال و فایدهی دنیوی، زبان به
مدح شما نگشودم و جز صلهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آنچه خدای
تعالی بر من واجب گرداند از ادای حق شما، مقصود دیگری ندارم.» حضرت
ابیجعفر علیهالسلام در حق کمیت دعای خیر نمود، آنگاه فرمود: «ای غلام!
این بدرهها را به مکان خودش برگردان.» جابر میگوید: «چون این حال را
مشاهده کردم در خاطرم چیزی خطور کرد و همی با خود گفتم امام علیهالسلام به
من فرمود درهمی نزد من نیست و دربارهی کمیت، سیهزار درهم اعطاء فرمود.
چون کمیت بیرون رفت، عرض کردم: «فدایت شوم به من فرمودی یک درهم نزد من
نیست ولی دربارهی هدیه به کمیت به دادن سیهزار درهم امر فرمودید.» حضرت
فرمود: «ای جابر! بپا خیز و به آن خانه که درهمها را از آنجا بیرون آوردند
و دوباره به آن خانه برگرداندند داخل شو.» پس برخاستم و به آن خانه
وارد شدم ولی از آن درهمها چیزی نیافتم، پس بیرون آمده و خدمت حضرت رسیدم.
حضرت فرمود: «ای جابر! آن معجزات و کرامات و فضائلی که از شما پنهان
داشتهایم بیشتر است از آنچه برای شما ظاهر میسازیم.» آنگاه بپاخاست و
دست مرا گرفت و به همان خانه برد. در آنجا پای مبارک خود را بر زمین زد،
ناگهان چیزی مانند گردن شتر از طلای احمر از زمین بیرون آمد. حضرت فرمود:
«ای جابر! به این معجزه باهره بنگر و جز با برادران دینی خود که به ایمان
ایشان اطمینان داشته باشی این راز را در میان نگذار، همانا خدای تعالی به
ما قدرت داده است که هر چه بخواهیم انجام دهیم و ما میتوانیم تمام زمین را
به هر سو که بخواهیم بکشانیم.» [1] . بیرون آوردن غذا و آب و وسایل دیگر
از یک خشت قیس بن ربیع میگوید: در خدمت حضرت امام محمد باقر علیهالسلام
میهمان بودم و در منزل مبارکش جز خشتی نبود، چون وقت نماز عشاء فرارسید آن
حضرت به نماز ایستاد و من اقتدا کردم. پس از آن، حضرت دست مبارکش را به آن
خشت زد و مندیلی سنگین و مائدهای از آن بیرون آورد که در آن مائده، هر
طعام گرم و سردی قرار داشت. به من فرمود: «این غذائی است که حق تعالی برای
اولیاء خود مهیا کرده است.» پس آن حضرت و من از آن خوردیم، آنگاه آن
مائده به آن خشت برگشت. در این لحظه مرا شک فراگرفت تا وقتی که آن حضرت
برای حاجتی بیرون رفت. من آن خشت را زیر و رو کردم و آن را جز خشتی کوچک
نیافتم. آن حضرت آمد و شکی که در ذهن من آمده بود را دانست پس، از آن خشت
قدحها و کوزهها و سبوهایی که از آب مملو بود بیرون آورد. پس من از آن آبها
آشامیدم و بعد به جای خود بازگرداند و فرمود: «مثل تو با من، مثل یهود است
با مسیح علیهالسلام که گاهی به او وثوق نمیآوردند.» سپس حضرت به آن خشت
فرمان داد تا سخن بگوید، پس خشت به سخن آمد و تکلم نمود. [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) بصائر الدرجات. (1) مدینة المعاجز. منبع: عجایب و معجزات شگفتانگیزی از امام باقر؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شمیم گل نرگس چاپ چهارم 1386.
اسم الکتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 116