اسم الکتاب : دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 42
ابوالادیان
«اَبُوالادْیان» یکی از خدمتکاران بیت شریف امام حسن عسکریعلیه السلام
بود که علاوه بر حضور در بیت آن بزرگوار، متصدی امور نامههای آن حضرت و
بردن آنها به شهرهای مختلف نیز بود. او یکی از کسانی است که روایت شهادت امام عسکریعلیه السلام و نماز خواندن حضرت مهدیعلیه السلام بر آن حضرت را ذکر کرده است. شیخ
صدوقرحمه الله در «کمالالدین و تمام النعمه» (باب 43)، بدون آن که آن را
از کسی شنیده باشد - بلکه در نوشتههایی دیده است - چنین نقل کرده است: «ابوالادیان
گوید: من خدمتکار امام حسن عسکریعلیه السلام بودم و نامههای او را به
شهرها میبردم. در آن بیماری که منجر به فوت او شد، نامههایی نوشت و
فرمود: آنها را به مداین برسان. چهارده روز اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم
وارد سامرّا خواهی شد و از آنجا صدای واویلا میشنوی و مرا در مغتسل
مییابی. ابوالادیان گوید: ای آقای من! چون این امر واقع شود، امام و
جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامههای مرا از تو مطالبه
کرد، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که بر من
نماز خواند، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که
خبر دهد در آن همیان چیست، همو قائم پس از من خواهد بود. هیبت او مانع شد
که از او بپرسم: در آن همیان چیست؟ نامهها را به مداین بردم و جواب
آنها را گرفتم و همانگونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسیدم. به
ناگاه صدای واویلا از سرای او شنیدم و او را بر مغتسل یافتم. برادرش جعفر
بن علی را بر در سرا و شیعیان را بر در خانهاش دیدم که وی را به مرگ برادر
تسلیت و بر امامت تبریک میگویند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت
باطل خواهد بود، زیرا میدانستم که او شراب مینوشد و قِمار میکند و تار
میزند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم. او از من چیزی نپرسید، آن گاه عقید
بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است،برخیز وبراونمازبگزار!
جعفربن علی داخل شد و برخی از شیعیان مانند سمّان و حسن بن علی - که معتصم
او را کشت و به سلمه معروف بود - در اطراف وی بودند. چون به سرا در
آمدیم، حسن بن علی را کفن شده، بر تابوت دیدم و جعفربن علی پیش رفت تا بر
برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبیر گوید، کودکی گندمگون با گیسوانی مجعّد
و دندانهای پیوسته، بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و گفت: «ای
عمو! عقب برو که من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم». جعفر با چهرهای رنگ
پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت کنار
آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! جواب نامههایی را که
همراه تو است بیاور و آنها را به او دادم و با خود گفتم: این دو نشانه،
باقی میماند همیان، آن گاه نزد جعفر بن علی رفتم، در حالی که او آه
میکشید! حاجز وشّاء به او گفت: ای آقا من! آن کودک کیست تا بر او اقامه
حجّت کنیم؟ گفت: به خدا سوگند! هرگز او را ندیدهام و او را نمیشناسم! ما
نشسته بودیم که گروهی از اهلقمآمدند و ازحسنبنعلیعلیهما السلام پرسش
کردند و فهمیدند که او در گذشته است وگفتند: بهچه کسیتسلیت بگوییم؟ مردم
به جعفربن علی اشاره کردند، آنان بر او سلامکردند وبه او تبریک وتسلیت
گفتند و پرسیدند: همراه مانامهها و اموالیاست، بگو نامهها از کیست و
اموال چقدر است؟ جعفر در حالی که جامههای خود را تکان میداد، برخاست و
گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟ راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و
گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی که درون آن هزار دینار
است و نقش ده دینار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و
گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاد، همو امام است. جعفر بن
علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد، معتمد کارگزاران
خود را فرستاد و صقیل جاریه را گرفتند و از وی مطالبه آن کودک کردند، صقیل
منکر او شد و مدعی شد که باردار است تا به این وسیله کودک را از نظر آنان
مخفی سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند تا اینکه مرگ ناگهان
عبیداللّهبن یحیی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد. از اینرو از
آن کنیز غافل شدند و او از دست آنها گریخت». [1] .
[1]
کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: منتخب
الأنوار المضیئة، ص 157؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1101.
اسم الکتاب : دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 42