اسم الکتاب : دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 375
شلمغانی
«شلمغانی» به «ابن عزاقر» یا «ابن ابی عزاقر» معروف بود و چون از روستای
شلمغان (از نواحی «واسط» عراق) برخاسته بود، به آنجا منسوب شد و او را
«ابوجعفر محمدبن علی شلمغانی» میگفتند. [1] . شلمغانی از یاران امام
حسن عسکریعلیه السلام و از دانشمندان، دبیران و محدثان زمان خود در بغداد
بود. کتابهای بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از امامان
اهلبیتعلیهم السلام شنیده بود، گردآوری و دستهبندی کرده بود. [2] . هنگامیکه
راهانحراف وارتجاعرا در پیش گرفت و از نظر اندیشه، عقیده و عملکرد تغییر
یافت، در روایات تغییراتی ایجاد میکرد! هر چه میخواست بر آنها میافزود
وهرچه دلخواهاو بودکم میکرد! نجاشی در رجال خود مینویسد: ابوجعفر
محمدبن علی شلمغانی از پیروان مذهب امامیّه بود؛ اما رشک و حسد بر مقام
ابوالقاسم حسین بن روح، وی را بر آن داشت که ترک مذهب امامیّه گوید و داخل
کیشهای مردود گردد؛ تا بدانجا که از طرف امام غایب توقیعاتی علیه او صادر
گردید. سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد. [3] . حسین بن
روح از سال انتصاب خود به مقام نیابت سوم (جمادی الآخر 306 ه) در بغداد با
عزّت و احترام میزیست و خاندان آل فرات - که وزارت بنیعباس به دست ایشان
بود - از طرفداران شیعه بوده و از او حمایت میکردند. در ربیع الاول سال 312 ه . وزارت به حامد بن عباس انتقال یافت و آل فرات و کسان ایشان از کار بر کنار شده و به زندان افتادند. پسازآن
حسینبنروح نیز به زندان افتاد و تا سال 317 (مدت پنج سال) در حبس ماند.
وی پیش از افتادن به زندان، مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به ابن
ابی العزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید. شلمغانی واسطه بین او
وشیعیانشد وتوقیعاتحضرت مهدیعلیه السلام، از سوی حسین بن روح به دست
شلمغانی صادر میشد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات به او رجوع
میکردند. [4] . بعد از این زمان شلمغانی به دعویهای باطل پرداخت و از
مذهب شیعه امامیّه اثنی عشریه انحراف جست. حسین بن روح در زندان، از
انحرافش مطلع شد و از همان جا در ذی حجه سال 312 ه توقیعی در لعن ابی
العزاقر به شیخ ابوعلی محمدبن همام اسکافی بغدادی - که از بزرگان شیعه بود -
فرستاد و از وی تبرّی جست. متن آن توقیع شریف بدین قرار است: «به نام
خداوند بخشاینده بخشایشگر. اعلان کن: خدا عمرت را طولانی ساخته و پایندهات
بدارد و همه خوبیها و ارزشها را به تو بشناساند و فرجام کارت را به نیکی
پایان برد. اعلان کن به همه کسانی که به دینداری و دین باوری آنان اطمینان
داری و به برادران ما که از نیّت خیر آنان آگاهی و خداوند نیکبختی آنان را
تداوم بخشد، به آنان اعلام کن که: «محمدبن علی» معروف به «شلمغانی» - که
خداوند در کیفر او شتاب کرده و هرگز مهلتش ندهد - از دین اسلام برگشته و از
آن جدا شده است! در دین خدا کفر و الحاد ورزیده و ادعاهایی دارد که باعث
کفر به آفریدگار بزرگ است!» او به دروغ تهمت میزند و بهتان میبندد و
گناهان بزرگی مرتکب میشود. کسانی که از خدا برگشته دروغ گفتهاند و به گمراهی بسیار دور و درازی افتاده زیانی آشکار کردهاند! ما
به خدا و پیام آورش و خاندان او - که درود و رحمت خدا و برکاتش بر او و
خاندانش باد - از او بیزاری جسته و او را لعنت و نفرین نمودهایم، لعنتهای
خدا، یکی پس از دیگری، در ظاهر و باطن، آشکار و نهان و همیشه و همواره، بر
او باد و بر هر کس که از او پیروی نموده و با او دست بیعت داده و پس از
این هشدار ما باز هم به دوستی و پیروی از او برخیزد،...». [5] . پس از
آن ابن ابی العزاقر - که به سبب دوستی با محسن پسر ابوالحسن علی بن محمد
فرات وزیر المقتدر بالله عباسی - در دستگاه وزارت در آمد و به کتابت و
دبیری پرداخت. در این هنگام قرامطه - که طایفهای از اسماعیلیه بودند - بر
کاروان حاجیان زده و گروهی را کشتند. مردم بغداد - که از ابوالحسن علی بن
محمد فرات و پسرش محسن راضی نبودند - آنان را متهم به دستیاری با قرامطه
کردند. محسن برای پیشگیری از دشمنان خود و مطالبات بقایای مالیات،
شلمغانی را در دیوان وزارت وارد کرد و به تدبیر او، گروهی از دشمنان خویش
را به جرم نپرداختن مالیات کشت. اما ابن فرات و پسرش محسن، نتوانستند
سوء ظن خلیفه را نسبت به خویش - درباره رابطه با قرامطه - رفع کنند؛
سرانجام خلیفه ایشان را در سال 312 ه به قتل رسانید. شلمغانی پس از این
واقعه، گریخته و تا حدود سال 320 ه در موصل و اطراف آن میزیست. چون اوضاع
را آرام یافت، به بغداد رفت و به دعویهای تازه پرداخت. مردم پس از صدور
لعن شلمغانی، نزد حسین بن روح شتافتند و گفتند: خانههای ما از آثار
شلمغانی انباشته است، چه کنیم؟ فرمود: نظر من درباره کتابهای او همان چیزی
است که امام عسکریعلیه السلام درباره کتابهای بنی فضّال فرمود: «...
خُذُوا بِما رَوَوا وَذَرُوا ما رَأوُا»؛ یعنی، اعتقادات آنان را کنار
گذارید و آنچه نقل کردهاند، بپذیرید». [6] . به نظر شیخ طوسیرحمه الله
علت کشته شدن شلمغانی این بود: زمانی که ابوالقاسم حسین بن روح او را
آشکارا لعن کرد و در همه جا شهرت یافت و مردم از وی دوری جستند. تمام
شیعیان از او بر حذر بودند؛ به طوری که نتوانست به حیلهها و نیرنگهای خود
ادامه دهد. روزی در محفلی که رؤسای شیعه حاضر بودند و همه لعن شلمغانی و
دوری از او را از ابوالقاسم حسین بن روح نقل میکردند، شلمغانی به حاضران
گفت: من و او (حسین بن روح) را در جایی بخواهید تا من دست او و او هم دست
مرا بگیرد و در حق یکدیگر نفرین کنیم. اگر آتش نیامد و او را نسوزانید،
هرچه او درباره من گفته، درست است. این خبر در خانه ابن مقله اتفاق افتاد و
از آنجا به گوش «الراضی بالله» خلیفه عباسی رسید. «راضی» هم دستور داد او
را دستگیر کرده و به قتل رساندند، بدین گونه شیعیان از شرّ او راحت شدند.
[7] این اتفاق در سال 323 ه .ق رخ داد. [8] .
[1] الکامل، ج 8، ص 290. [2] رجال نجاشی، ج 2، ص 239. [3] الفهرست، ص 305؛ رجال نجاشی، ح 2، ص 294. [4] کتاب الغیبة، ص 303. [5] الاحتجاج، ج 2، ص 474، ر.ک کتاب الغیبة، ص 410. [6] شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 387. [7] کتاب الغیبة، ص 406. [8] همان، ص 412.
اسم الکتاب : دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 375