اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 31
احسان امام کاظم به مردم
امام علیهالسلام نسبت به تمام مسلمین نیکی و احسان میفرمود، هیچ کس به
قصد حاجتی خدمت امام نیامد، مگر این که حاجتش برآورده شد و از خدمت آن
بزرگوار بازنگشت، مگر آسوده خاطر و دلشاد. آن حضرت عقیده داشت که خوشحال
کردن مردم و برآوردن نیازشان از مهمترین کارهای خیر است، از این رو هرگز در
پاسخ به تقاضای گرفتاران و رفع ظلم از مظلوم، هیچ گونه مسامحهای به خود
راه نمیداد. برای علی بن یقطین ورود در حکومت هارون را روا دانست و برای
او فرمان «کفاره عمل سلطان، احسان به برادران مسلمان است» را به عنوان
مجوزی قرار داد. مردم ستمدیدهای که نزد وی به شکوه و زاری میآمدند، امام
علیهالسلام، گرفتاریها و درددلهای آنها را به خاطر خدا و از روی محبت
برطرف میکرد. از جمله کسانی که از امام علیهالسلام کمک خواست، شخصی
از مردم ری است. وی اموال زیادی داشته که حکومت ری آنها را تصرف کرده بود، و
نمیتوانست اموالش را از چنگ حکومت آزاد کند و میترسید که از هستی ساقط
شود. فکر زیادی کرد که چه کند! درباره حاکم ری پرسید، گفتند: از شیعیان
امام است، تصمیم گرفت تا مسافرت کند و خدمت امام برسد و به او پناهنده شود.
این بود که سفری به مدینه کرد، وقتی که به آن جا رسید، به محضر امام
شرفیاب شد و جریان خود و گرفتاریاش را به اطلاع آن حضرت رسانید. امام
علیهالسلام نامهای درباره او، به والی ری نوشت که در آن نامه، پس از بسم
الله، چنین آمده بود: «بدان که خدا را در زیر عرش وی سایهای است که، هیچ
کس از آن سایه برخوردار نمیشود، مگر این که برای برادر مسلمانش کار خیری
انجام دهد و یا گرفتاری او را برطرف سازد و یا دل او را شاد کند. حامل نامه
برادر مسلمان تو است، و السلام...» آن مرد نامه را گرفت و پس از ادای
فریضه حج، آهنگ وطن کرد، وقتی که به ری رسید، شبانه نزد حاکم رفت، در
خانهاش را زد، غلام حاکم بیرون آمد، از او پرسید: تو کیستی؟ فرستاده امام
صابر، موسی علیهالسلام. غلام با عجله نزد حاکم رفت و جریان را به اطلاع وی
رساند، حاکم با پای برهنه به استقبال وی آمده و با او معانقه کرد و وسط دو
چشمش را بوسید و چندین بار پیشانی او را بوسه زد و با اشتیاق از حال امام
میپرسید. آنگاه نامه امام را گرفت و بوسید و به احترام نامه سرپا ایستاد،
وقتی که نامه را خواند، اموال و جامههای خود را طلبید و تمام آنها را با
وی قسمت کرد و آنچه قسمتپذیر نبود، بهایش را به وی پرداخت در حالی که
میگفت: برادر آیا از من خوشحال شدی؟ آری به خدا بیش از آن خوشحالم!! آنگاه
دفتر اموال را خواست و روی تمام دیونی که به گردن آن مرد بود خط کشید و
برائت نامهای به او داد. آن مرد از نزد وی بیرون شد در حالی که دلش از
خوشحالی و شادی به پرواز در آمده بود، با خود عهد کرد که به خاطر احسان و
خوبی او، به مکه برود، و در کنار بیت الله الحرام، برای وی دعا کند و خوبی و
احسانی که در حق وی نموده است به عرض امام علیهالسلام برساند. همین که
موسم حج فرا رسید، رهسپار مکه شد و پس از آن راهی مدینه گشت و خدمت امام
رسید و جریان را به اطلاع امام علیهالسلام رساند، امام بسیار خوشحال شد،
آن مرد عرض کرد: سرور من! آیا این عمل شما را خوشحال کرد؟ «آری به خدا
سوگند، او مرا و امیرالمؤمنین را خشنود کرد، به خدا سوگند که جدم رسول خدا
(ص) و خدای تعالی را مسرور ساخت...» اینها همه دلالت بر اهمیت زیاد امام
علیهالسلام به امور مسلمانان، و علاقه فراوان آن حضرت به برآوردن حاجات
مردم دارد. و در اینجا سخن درباره نقل پارهای از برجستگیها و ویژگیهای
امام علیهالسلام به پایان میرسد.
[~hr~]منبع: تحلیلی از زندگانی امام کاظم؛ باقر شریف قرشی؛ ترجمه محمدحسین عطایی.
اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 31