اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 215
دو جریان بسیار عظیم و خواندنی
مرحوم شیخ حر عاملی و راوندی و دیگر بزرگان آورده اند: پس از آن که
امام جعفر صادق علیهالسلام به شهادت رسید، یکی از فرزندانش به نام عبدالله
- که بزرگترین فرزند حضرت بود- ادعای امامت کرد. امام موسی کاظم
علیهالسلام دستور داد تا مقدار زیادی هیزم وسط حیاط منزلش جمع کنند؛ و سپس
شخصی را به دنبال برادرش عبدالله فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید. چون
عبدالله وارد شد، دید که جمعی از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس
حضور دارند. و چون عبدالله کنار برادر خود امام کاظم علیهالسلام نشست،
حضرت دستور داد تا هیزمها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم ها، آتش زیادی
تهیه گردید. تمامی افراد حاضر در مجلس، در حیرت و تعجب فرو رفته بودند و از
یکدیگر میپرسیدند که چرا امام موسی کاظم علیهالسلام چنین کاری را در آن
محل و مجلس انجام میدهد. آن گاه حضرت از جای خود برخاست و جلو آمد و در
وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید. پس از گذشت
ساعتی بلند شد و لباسهای خود را تکان داد و آمد در جایگاه اولیه خود نشست و
به برادرش عبدالله فرمود: اگر گمان داری بر این که تو بعد از پدرت امام
جعفر صادق علیهالسلام امام و خلیفه هستی، بلند شو و همانند من در میان آتش
بنشین. عبدالله چون چنان صحنه ای را دید و چنین سخنی را شنید، رنگ چهره اش
دگرگون شد و بدون آن که پاسخی دهد با ناراحتی برخاست و مجلس را ترک کرد.
[1] . همچنین داود رقی حکایت کند: روزی به محضر مبارک امام جعفر صادق
علیهالسلام شرفیاب شدم و پس از عرض سلام در کناری نشستم، سپس فرزندش حضرت
ابوالحسن موسی بن جعفر علیهالسلام وارد شد و از شدت سردی هوا، لباسهای
خویش را به دور خود پیچیده بود. همین که امام موسی کاظم علیهالسلام نزد
پدر آمد، امام صادق علیهالسلام اظهار داشت: ای فرزندم! در چه حالتی هستی؟
پاسخ داد: در سایه رحمت و پناه خداوند متعال هستم، و بعد از آن اظهار نمود:
ای پدر! من اشتهای مقداری انگور و انار دارم؟ داود رقی گوید: من با خود
گفتم: چگونه حضرت در این فصل زمستان و سرمای شدید اشتها و میل به تناول این
نوع میوهها را دارد، ولی حضرت از افکار درونی من آگاه شد و فرمود: خداوند
متعال بر هر چیز و هر کاری قدرت دارد. و سپس به من فرمود: ای داود!
بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است؛ و در باغ چه میبینی؟ پس،
از جای خود برخاستم و به طرف حیاط حرکت کردم، همین که وارد حیاط شدم، با
حالت تعجب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است. با دیدن این صحنه
شگرف، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اکنون به اسرار و علوم
اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام آگاه گشتم و اعتقادم کامل گردید. سپس
مقداری از انگور و تعدادی انار چیدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسی کاظم
علیهالسلام آنها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار
داشت: این از فضل پروردگار است، که ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن
اختصاص داده و گرامی داشته است [2] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) اثبات الهداة: ج 3، ص 196، بحار الأنوار: ج 48، ص 67، ح 69. (2) الخرایج و الجرایح: ج 2، ص 617، ح 16. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.
اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 215