responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 176

حوریان بهشتی در خدمت امام کاظم

می‌گوید: در ایامی که حضرت امام موسی علیه‌السلام در حبس هارون بود. آن ملعون، کنیزی در نهایت زیبائی و جمال برای خدمت آن حضرت به زندان فرستاد، شاید که حضرت به سوی او میل نماید تا برای تضییع آن حضرت بهانه‌ای بدست بیاورد و قدر و منزلت او در نظر مردم کم شود.
چون کنیز را به جایگاه آن حضرت آوردند فرمود: «مرا به امثال اینها احتیاجی نیست، اینها در نظر شما ارزش دارد ولی در نزد من قدری ندارد.» چون خبر را برای آن هارون بردند، غضبناک شد و گفت: «بگوئید که ما تو را به رضای خودت حبس نکرده‌ایم و ما به اجازه تو کاری نداریم.» پس کنیز را نزد او بگذارید و برگردید. چون کنیز را پیش امام کاظم علیه‌السلام گذاشتند، آن ملعون خادمی را فرستاد که در مورد آنها خبر بیاورد. خادم برگشت و گفت: «کنیز در سجده است و می‌گوید: «قدوس سبحانک» هارون گفت:«موسی بن جعفر او را جادو کرده است.»
پس دستور داد آن کنیز را بیاورند. وقتی که کنیز آمد، اعضایش می‌لرزید و بسوی آسمان نظر می‌کرد. هارون گفت: «تو را چه شده است؟» کنیز گفت: «حال غریبی به من دست داد، چون نزد امام کاظم علیه‌السلام رفتم دیدم که او پیوسته مشغول نماز است و به من توجهی نمی‌کند. بعد از آنکه از نماز فارغ شد مشغول ذکر خدا شد. من به نزدیک او رفتم و گفتم: «چرا امری به من نمی‌فرمائید؟» فرمود: «من به تو احتیاجی ندارم.» گفتم: مرا بسوی شما فرستاده‌اند که خدمت کنم.» فرمود: «پس این جماعت چکاره هستند؟» و به گوشه‌ای اشاره کرد.
چون نگاه کردم، ناگهان باغها و بستانهایی را دیدم که انتهای آنها معلوم نبود، و به انواع میوه‌ها و ریاحین آراسته شده بود. در آنجا حوریان و غلامانی بودند که هرگز در زیبائی و صفا مثل آنها را ندیده بودم. آنان جامه‌هایی از حریر و دیبا پوشیده بودند و تاجهای زینت شده به انواع جواهر گرانبها برسر داشتند. انواع طعامها و میوه‌ها و شربتها و کاسه‌ها و ابریقها در دست گرفته و در خدمت امام کاظم علیه‌السلام ایستاده بودند. چون این صحنه‌ها را مشاهده کردم، بیهوش شدم و بعد به سجده افتادم و سرم را بر نداشتم تا اینکه خادم مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: «شاید در سجده به خواب رفته بودی و اینها را در خواب می‌دیدی؟!»
کنیز گفت: «به خدا سوگند که اینها را پیش از رفتن به سجده دیدم و بخاطر دهشتی که مرا فرا گرفت به سجده افتادم.» سپس هارون به یکی از خادمان خود گفت: «از این کنیز محافظت کن تا این ماجرا را برای کسی نگوید.» پس آن کنیز مشغول نماز شد و پیوسته عبادت می‌کرد، به او گفتند: «سبب نماز خواندن و عبادت کردن تو چیست؟» او گفت: «عبد صالح را دیدم که پیوسته نماز می‌کرد و من نیز از او پیروی می کنم.» گفتند: «از کجا می‌گویی که این نام برای او است؟» او گفت:» آن حوریانی که در باغهای بهشتی مشاهده کردم ندا کردند که: از عبد صالح دور شو که ما در خدمت او هستیم و ما خدمتکاران او باشیم نه تو؛ از گفته ایشان دانستم که لقب او، عبدصالح است.» آن کنیز پیوسته مشغول نماز و عبادت بود تا اینکه از دنیا رحلت کرد، و این واقعه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیه‌السلام اتفاق افتاده بود. [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) مناقب ابن شهر آشوب.
منبع: حدیث اهل‌بیت: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام کاظم؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس، شاکر چاپ اول 1386.

اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 176
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست