اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 147
تنزیه خدا از زمان و مکان و محدودیت
عن أبیابراهیم موسی بن جعفر علیهالسلام، انه قال: ان الله تبارک و
تعالی کان لم یزل بلا زمان و لا مکان، و هو الآن کما کان، لا یخلو منه
مکان، و لا یشغل به مکان، و لا یحل فی مکان، ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو
رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا أدنی من ذلک و لا أکثر الا هو معهم
أینما کانوا، لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب، و
استتر بغیر ستر مستور، لا اله الا هو الکبیر المتعال. التوحید باب 28 ح 12 ترجمه: امام
نهم (ع) فرمود: پروردگار متعال پیوسته از أزل بود و هرگز زمان و مکانی
نداشت، و در حال حاضر نیز چنین بوده و احتیاجی به زمان و مکانی ندارد. و در
عین حال مکانی از نور وجود او خالی نبوده، و هرگز مکانی با او مشغول
نگردد، و در محلی حلول نمیکند. و هرگز نمیباشد کنار رفتن و مذاکره
خصوصی در میان سه نفر مگر آنکه خداوند متعال چهارمی آنان باشد، و نه در
تشکیل جلسه چهار نفری مگر آنکه پنجمی آنان خداوند خواهد بود، و نیست در میان او و مخلوقاتش حجابی به جز خود خلق او که آفریده شدهاند. آری
خداوند متعال اختیار حجاب کرده است، ولی به غیر حجابی که برای او محجوب
باشد، و بدون پوشاکی که برای او پوشیده گردد. و خدایی نیست مگر او که بزرگ و
بلند است. توضیح: در این حدیث شریف توضیحاتی داده میشود: 1- لم
یزل بلا زمان و لا مکان: زمان و مکان از قیود در عوالم ماده و جسم میباشد،
و در عوالم ماورای عالم جسمانی: زمان و مکان ملحوظ نشده، و تحقق پیدا
نمیکند. محدودیت در عالم فوق جسمانیت: از لحاظ حد ذاتی است، یعنی ذوات
آن موجودات محدود هستند، و هرگز احتیاجی به زمان و مکان پیدا نکرده، و
چنین قیدی نمیتوانند داشته باشند. و أما خداوند متعال: هرگز محتاج به
زمان و مکانی نبوده، و محدود به حد و قیدی، ذاتی باشد یا خارجی، نیست. پس
خداوند متعال محیط و حاکم و در مقام بالاتر از هر گونه قید و حد بوده، و
هیچ گونه حدی برای او تصور نمیشود. 2- لا یخلو منه مکان: خالی بودن مکان معینی از نور وجود حق دلالت میکند به
دو امر: أول - محدودیت و ضعف ذاتی که موجب خالی بودن مکانهای معینی از نور
وجود و از تجلیات قدرت او خواهد بود. دوم - محدودیت مکانی: زیرا خالی بودن
محلی از نور وجود او، دلالت میکند بر منتهی بودن بسط نور وجود حق تا این
محل خالی، به طوری که حد و مرز وجود او تا این خط معین و محدود خواهد شد. 3-
و لا یشغل به مکان: مشغول بودن و متصل شدن مکانی با وجود او علامت فقر و
احتیاج است، زیرا اگر حاجتی ذاتا به محل و مکان نباشد: هرگز نخواهد توانست
شاغل مکانی بوده، و در محلی استقرار پیدا کند. و فقر و احتیاج علامت حدوث
است: زیرا احتیاج ذاتی اقتضاء میکند که مرتبه آن متأخر از طرف احتیاج او
باشد، و تا آن شرط محقق نگردد: مشروط وجود پیدا نخواهد کرد. 4- ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم 58 / 7: نجوی:
به معنی تنحی و تخلیص است، یعنی کنار رفتن به یک جانب و آزاد کردن قلب از
آنچه در ضمیر او است به وسیله مذاکره خصوصی. و در آیه کریمه اشاره میشود
به حضور و احاطه نور وجود پروردگار متعال به همه عوالم و موجودات، و بسط
عظمت و جلال او در تمام نقاط و أمکنه، و شاهد بودن و بینایی او به همه
جزئیات و کلیات و ظواهر و بواطن و علن و خفاء. آری خداوند متعال از هر
گونه قید و حد منزه، و هیچ نحو از أنحاء محدودیت، جسمانی باشد یا عقلی یا
روحانی، درباره نور وجود او تحقق پیدا نمیکند، این است که میگوییم:
خداوند متعال أول و آخر و ظاهر و باطن و غیرمتناهی است. 5- لیس بینه و
بین خلقه حجاب: حجاب، چیزی است که در میان دو چیز حائل و مانع باشد، خواه
در امور مادیه صورت بگیرد یا در امور روحانیه، و در این مورد نظر تنها به
جهت حائل بودن است، و جهت ستر و تغطیه ملحوظ نیست. ولی نظر در ماده ستر به
مطلق مستور شدن باشد. و باید توجه داشت که: حجاب و حائل برای پروردگار
متعال هیچ گونه قابل تصور نباشد: زیرا محجوب بودن علامت عجز و ضعف و
محدودیت ذاتی و خارجی است، و هرگز با نامحدود و نامتناهی بودن نور مطلق و
أزلی و أبدی پروردگار متعال سازگار نبوده، و برخلاف علم و قدرت مطلق خواهد
بود. و منظور در اینجا پیدایش حجاب برای خلق است، و مبدء حجابها برای
مخلوقات آفریده شدن و ظهور و تکون و وجود پیدا کردن او است که: توجه قهری و
طبیعی به خود و خصوصیات و منافع و امتیازات شخصی خویش، حاجب و مانع از
توجه به خداوند متعال و نظر به جلال و جمال و عظمت او میشود. میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز آری
تنها راه رسیدن به لقاء رب متعال، و وصول به درک نظر به وجه عزیز
ذوالجلال: درگذشتن از خود و محو أنانیت و چشم پوشیدن از دید مقامات نفس
است. و هرگونه از معاصی و انحرافات و مخالفتهایی که موجب تیرگی و کدورت
و محجوبیت قلب انسان میشود: همه از همان خودبینی و أنانیت و خودخواهی
منشعب میگردد. 6- احتجب بغیر حجاب محجوب: احتجاب از باب افتعال و به
معنی اختیار حجاب داشتن است. و منظور از حجاب همان ایجاد و تکوین خلق باشد
که با ایجاد و آفرینش خلق، حجابی در میان خود و مخلوقات قرار داده است. و
معلوم شد که در عالم تکوین و ایجاد به جز خلق و تکوین مخلوقات، وجود دیگری
نبوده است که از مصادیق حجاب شمرده شود، از این لحاظ در این روایت شریفه
تصریح شده است که: لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه. و أما تعبیر به حجاب محجوب: برای این است که حجاب بر دو قسم باشد: 1- حجابی که حاجب و مانع از شهود ماورای او باشد، مانند أجسام کثیفه چون دیوار و درب و پرده ضخیم. 2-
حجابی که لطیف است، و حاجب و مانع نبوده، و ماورای خود را نشان دهد، چون
شیشه و هوا و نور. قسم أول را حاجب و محجوب گویند: زیرا در عین حالی که
حاجب است، محجوب از دید و اراءه نیز هست. به خلاف قسم دوم که: غیرمحجوب
است، زیرا فینفسه چون آیینه و شیشه نشاندهنده دیگری بوده، و گویی که او
بذاته بینایی داشته، و ماورای خود را میبیند. و همه خلق خداوند عزیز و
جلیل: از قبیل قسم دوم هستند، یعنی ذات و صفات ذاتی و خارجی و تقدیر و نظم
آنها، چون آیینه صاف نشانگر و مراءة آفریننده بوده، و جلال و عظمت و جمال و
علم و قدرت خالق را اراءة میدهند. پس در عین حالی که خلق کردن در
حقیقت اختیار و أخذ حجاب است، ولی آن حجابی که محجوب نبوده و نشاندهنده
باشد. و همچنین است معنای جمله (و استتر بغیر ستر مستور). و ضمنا معلوم شد
که: در تعبیر به کلمه احتجب و استتر و محجوب و مستور، دون حجب و ستر و حاجب
و ساتر: لطائفی است که از مطالب گذشته روشن گشت.
[~hr~]منبع: احادیث صعب امام هفتم و بررسی و تحقیق و توضیح لازم از آنها؛ علامه مصطفوی؛ مرکز نشر آثار علامه مصطفوی چاپ اول 1385.
اسم الکتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 147