سفیان بن ابیلیلی بعد از صلح به امام حسن علیهالسلام گفت: ای سیاه کنندهی چهرهی مؤمنان!. امام علیهالسلام در پاسخ به او فرمود: قال علیهالسلام: ویحک
أیها الخارجی لا تعنفنی فان الذی أحوجنی الی ما فعلت قتلکم أبی و طعنکم
ایای و انتها بکم متاعی و انکم لما سرتم الی صفین کان دینکم أمام دنیاکم و
قد اصبحتم الیوم و دنیاکم أمام دینکم. ویحکم أیها الخارجی انی رأیت اهل
الکوفة قوما لا یوثق بهم و ما اغتر بهم الا من ذل لیس احد منهم یوافق رأی
الآخر و لقد لقی أبی منهم أمورا صعبة و شداید مرة و هی أسرع البلاد خرابا و
أهلها هم الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا. [2] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (وای
بر تو ای خارج از دین «بازماندهی نهروانیان» مرا آزار مده. آنچه که مرا
وادار به این کار «صلح با معاویه» نمود، این بود که شما پدرم را به شهادت
رساندید و به روی من شمشیر کشیدید و مرا مجروح ساختید و اموالم را غارت
کردید. شما وقتی به سوی صفین حرکت کردید دین شما جلودار دنیاتان بود، در
حالی که امروز دنیای شما جلودار دینتان است. وای بر شما ای خارج از
دین، من کوفیان را قومی یافتم که به آنها اعتماد نمیتوان کرد و جز کسی که
خوار شده باشد، فریب آنها را نمیخورد. رأی هیچ یک از آنها با رأی دیگری
موافق نیست «هرگز با یکدیگر به اتفاق نظر نمیرسند» و پدرم از آنها
برخوردهای سخت و ناگواریهای تلخی مشاهده کرد و کوفه، سریعترین شهر خواهد
بود و به سوی ویرانی میرود و ساکنان آن. همانها هستند که دینشان را تکه پاره کرده و هماهنگ و همدل نیستند.) [3] . در حدیثی آمده است: پس
از آن که سپاه امام حسن علیهالسلام دسته دسته خود را تسلیم معاویه
میکردند قیس بن سعد بن عباده (یکی از فرماندهان وفادار به امام حسن
علیهالسلام) برای امام حسن علیهالسلام نامهای نوشت و تسلیم شدن کوفیان
را به آن حضرت گزارش داد. امام علیهالسلام پس از خواندن نامه پیغام داد
بزرگان اصحابش حاضر گردند و خطاب به آنها فرمود: قال علیهالسلام: یا
اهل العراق! ما أصنع بجماعتکم معی و هذا کتاب قیس بن سعد یخبرنی بأن أهل
الشرف منکم قد صاروا الی معاویة، أما و الله ما هذا بمنکر منکم لأنکم أنتم
الذین أکرهتم أبی یوم صفین علی الحکمین، فما أمضی الحکومة و قبل منکم
اختلفتم، ثم دعاکم الی قتال معاویة ثانیة فتوانیتم، ثم صار الی ما صار
الیه من کرامة الله ایاه ثم انکم بایعتمونی طائعین غیر مکرهین. فأخذت
بیعتکم و خرجت فی وجهی هذا، و الله یعلم ما نویت فیه، فکان منکم الی ما
کان، یا أهل العراق! فحسبی منکم لا تغرونی فی دینی فانی مسلم هذا الأمر الی
معاویة. [4] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (ای اهل عراق! چه کنم
با این پیوستگی شما با من «و اینکه دور من اجتماع کردهاید، ولی اجتماع شما
به کاری نمیآید» در حالی که این نامهی قیس بن سعد است که به من اطلاع
میدهد، بزرگان شما رو به سوی معاویه کردهاند. سوگند به خدا که این کار از
شما به دور نیست، چه آن که شما بودید که پدرم را بر حکمین وادار کردید و
وقتی حکمیت را از شما پذیرفت و امضاء کرد، شروع به اختلاف کردید. و
وقتی دوباره شما را به جنگ معاویه فراخواند، تعلل کردید و آنگاه که به سوی
کرامتی که خداوند برای او مهیا کرده بود «شهادت در راه خدا»، رهسپار شد،
شما بدون اکراه با من بیعت کردید و من بیعت شما را ستاندهام و در این راه
که در پیش رو دارم به راه افتادم. و خدا میداند من چنین نیتی در دل نداشتم
که حاکم بر شما شوم، اما این کار از شما سرزد، و انجام یافت. ای اهل عراق! آنچه که از شما سرزد، مرا بس است. مرا در دینم نفریبید، که من این امر «حکومت» را به معاویه واخواهم گذاشت.) و در حدیث دیگری آمده است: یزید
بن اصم میگوید: امام حسن مجتبی علیهالسلام را دیدم که برخی نامهها را
(به خاطر وجود نام خدا و آیات قرآن در آنها) در آب و رنگ از بین میبرد به
آن حضرت عرض کردم: این نامهها از کجا رسیده است؟. قال علیهالسلام: من
العراق، من عند قوم لا یقصرون عن باطل و لا یرجعون الی حق اما انی لست
أخشاهم علی نفسی و لکنی أخشاهم علی ذاک. و أشار الی الحسین علیهالسلام.
[5] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (این نامهها از عراق [به دستم
رسیده است] از نزد مردمی که از باطل فروگزار نکرده و به سوی حق باز
نمیآیند. ولی من، از آنها بر خود بیمناک نیستم، بلکه از آنها بر این
[اشاره به حسین علیهالسلام] بیمناکم. و در حدیث دیگر آمده است: پس از
وقوع صلح بین امام حسن علیهالسلام و معاویه؛ امام حسن علیهالسلام خطبهای
خواند و به اهل عراق فرمود: قال علیهالسلام: یا اهل العراق! انه سخی بنفسی عنکم ثلاث: قتلکم لأبی و طعنکم ایای و انتهابکم متاعی. [6] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (ای
مردم عراق! من به خاطر سه کارتان از شما بیزارم، اول آنکه شما پدرم را
کشتید، دوم آن که به من حمله کردید. سوم آن که اموال مرا غارت کردید.) و در حدیث دیگری آمده است: پس
از آن که در مداین برخی عناصر از لشکر امام حسن علیهالسلام او را مورد
حملهی مسلحانه قرار دادند، اموالش را غارت کردند و به آن حضرت ضربتی
زهرآلوده زدند، امام در قصر سفید کسری توقف نمود و خطاب به مردم عراق
فرمود: قال علیهالسلام: علیکم لعنة الله من أهل قریة فقد علمت أنه لا خیر فیکم، قتلتم أبی بالأمس، و الیوم تفعلون بی هذا!. [7] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (نفرین
خدا بر شهروندی چون شما باد. از طرف اهل قریه دانستم که خیری در شما نیست.
دیروز پدرم را کشتید و امروزه با من چنین میکنید.) در حدیث دیگری آمده است: پس از ضربت زدن جراح بن اسد به ران امام حسن علیهالسلام در مداین امام علیهالسلام فرمود: قال علیهالسلام: قتلتم أبی بالأمس و وثبتم علی الیوم تریدون قتلی زهدا فی العادلین و رغبة فی القاسطین، و الله لتعلمن نبأه بعد حین. [8] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (دیروز
پدرم را کشتید و امروزه بر من هجوم میآورید تا از دادگران «اهل بیت
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم» دوری کنید و به ستمگران «قاسطین لقب
معاویه و یاران او در جنگ صفین است.» روی خوش نشان دهید. به خدا قسم پس از
مدتی اثر آن را خواهید دید.) و در حدیث دیگری آمده است: معاویه به عمرو
بن حریث و اشعث بن قیس و حجر بن حارث و شبث بن ربعی پیغام داد که اگر امام
حسن علیهالسلام را بکشید 200 هزار درهم پول، یکی از لشکرهای شام و یکی از
دختران خود را به شما میدهم. امام حسن مجتبی علیهالسلام وقتی از این
موضوع خبردار شد، زره پوشید و آنان موفق نشدند، ولی در ساباط مداین کسی به
آن حضرت با خنجر حمله کرد و ران او را زخمی نمود.... امام علیهالسلام خطاب به آنان فرمود: قال علیهالسلام: ویلکم
والله ان معاویة لا یفی لأحد منکم بما ضمنه فی قتلی و أنی أظن انی ان وضعت
یدی فی یده فأسالمه لم یترکنی ادین لدین جدی صلی الله علیه و آله و سلم و
انی أقدر أن أعبد الله وحدی، و لکنی کأنی أنظر الی أبنائکم واقفین علی
أبواب أبنائهم، یستسقونهم و یستطعمونهم، بما جعله الله لهم فلا یسقون و لا
یطعمون فبعدا و سحقا لما کسبته أیدیکم و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب
ینقلبون، فجعلوا یعتذرون بما لا عذر لهم فیه. [9] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (وای
بر شما، سوگند به خدا که معاویه از آنچه را که برای کشتن من به شما تعهد
کرده است، به هیچ کدامتان چیزی نخواهد داد و من بر این گمانم که اگر دست در
دست او بگذارم و با او دمساز شوم، مرا وانخواهد گذاشت که به روش جدم رفتار
کنم و البته من به تنهایی میتوانم خدا را عبادت کنم. ولی چنان است که
به فرزندانتان مینگرم که بر در خانهی فرزندان آنها ایستاده و از آنها آب
و خوراکی را میطلبند که خدا برای آنها قرار داده بود و آنان نه آب
میدهند و نه خوراک پس نفرین و مرگ باد بر آنچه که شما به چنگ آوردهاید و
ستمگران به زودی خواهند دانست که به چه بد فرجامی دچار خواهند شد. «راوی
میگوید: آنان شروع به عذر از آنچه که قابل معذرت نیست کردند و عذرهای بدتر
از گناه آوردهاند».) و در حدیث دیگر آمده است: امام حسن علیهالسلام پس از روشن شدن بیوفایی یاران، بزرگان از اصحاب خود را جمع نموده و به آنان فرمود: قال علیهالسلام: یا
اهل العراق لو لم تذهل نفسی عنکم الا لثلاث خصال لذهلت لقتلکم أبی و
مطعنکم بغلتی (بطنی خ ل) و انتهابکم ثقلی أو قال: ردایی عن عاتقی و انکم قد
بایعتمونی علی أن تسالموا من سالمت و تحاربوا من حاربت و أنی قد بایعت
معاویة فاسمعوا له و أطیعوا. [10] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (ای
اهل عراق! اگر تاکنون از شما متنفر نبودم، اکنون به خاطر سه خصلت از شما
متنفر گشتهام. اول: کشتن پدرم و دوم: زخمی کردن قاطرم (شکم مرا زخم زدید خ
ل) و سوم: غارت کردن اثاثیهام، یا آن که فرمود: ردایم را از گردنم کشیدید
و شما با من بیعت کردید که با هر کس که صلح کنم، صلح کنید و با هر کس که
با من میجنگد، بجنگید و بدانید که من با معاویه بیعت کردم، پس به حرفهای
او گوش داده و فرمان او را اطاعت کنید.) و در حدیث دیگری در زمینهی
نکوهش از کوفیان به هنگام شهادت آمده است: امام حسن علیهالسلام به هنگام
شهادت نیز به کسی که سخن از صلح گفته و از آن انتقاد کرده بود فرمود: قال علیهالسلام: و
الله ما سلمت الأمر الیه الا أنی لم أجد أنصارا، و لو وجدت أنصارا لقاتلته
لیلی و نهاری حتی یحکم الله بینی و بینه، و لکنی عرفت أهل الکوفة و بلوتهم
و لا یصلح لی منهم ما کان فاسدا، انهم لا وفاء لهم و لا ذمة فی قول و لا
فعل انهم لمختلفون و یقولون لنا: ان قلوبهم معنا و ان سیوفهم لمشهورة
علینا. قاله و هو یکلمنی اذ تنخع الدم فدعا بطست فحمل من بین یدیه
ملآنا مما خرج من جوفه من الدم... ما هذا یابن رسول الله انی لأراک وجعا؟.
قال علیهالسلام: أجل دس الی هذا الطاغیة من سقانی سما فقد وقع علی
کبدی و هو یخرج قطعا کما تری. قلت أفلا تداوی. قال علیهالسلام: قد سقانی
مرتین و هذه الثانیة لا أجد لها دواء، و لقد رقی الی: أنه کتب الی ملک
الروم یسأله أن یوجه الیه من السم القتال شربة، فکتب الیه ملک الروم: انه
لا یصلح لنا فی دیننا أن نعین علی قتل من لا یقاتلنا فکتب الیه ان هذا ابن
الرجل الذی خرج بأرض تهامة، و قد خرج یطلب ملک أبیه و أنا أرید أن أدس الیه
من یسقیه ذلک فاریح العباد و البلاد منه، و وجه الیه بهدایا و ألطاف فوجه
الیه ملک الروم بهذه الشربة التی دس فیها فسقیتها و اشترط علیه فی ذلک
شروطا. [11] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (سوگند به خدا که من
کار را به او «معاویه» نسپردم، مگر آن که یارانی نیافتم و اگر یاورانی
میداشتم، شب و روزم را با او میجنگیدم تا خداوند میان من و او حکم کند،
ولی من کوفیان را شناختم و آزمودم و برای اصلاح مفاسد اجتماعی به کار من
نیاید و همانا که آنان را وفاء نبوده و پایداری در حرف و عمل ندارند و آنان
همواره با یکدیگر اختلاف داشته و به ما میگویند که دلهاشان با ما هست و
لی شمشیرهایشان همواره به روی ما آخته است. راوی گوید: ایشان با من
صحبت میکرد که خون از دهان ایشان جاری شد طشتی خواست و [عرض کردم] یا ابن
رسول الله این چیست؟ من احساس میکنم شما بیمار هستید!. فرمود: بله، این
گردنکش [معاویه] آن را که به من زهر نوشاند، تحریک کرد و زهر بر جگرم اثر
گذاشت و همچنان که میبینی، پاره پاره برون میریزد. عرض کردم: آیا مداوا
نمیکنی؟. فرمود: دوبار به من زهر نوشانده و این بار برای آن دارویی
نمییابم و به من گزارش شده است که وی به پادشاه روم نامه نوشته و درخواست
کرده که از زهر کشنده جرعهای برایش فرستد و پادشاه روم به او نوشت ما در
دین خود حق نداریم به جنگ کسی که با ما نمیجنگد، برویم و یا دشمنش را علیه
او یاری دهیم. معاویه در پاسخ او نوشت: این پسر همان مردی است که در
سرزمین تهامه ظاهر شده اشت و به طلب سلطنت پدرش خروج کرده است و من در نظر
دارم این زهر را برای کسی که به وی خواهد نوشاند، ارسال کنم و مردم و
سرزمینها را از وی راحت کنم و البته هدایا و وعدههایی برای پادشاه روم
ارسال نمود و پادشاه روم آن شربت زهرآلود را ارسال کرد که معاویه برای آن
نقشه کشیده بود و من آن را نوشیدم و پادشاه روم در این باره با او «معاویه»
شروطی را مطرح کرده بود.)
[~hr~]پی نوشت ها: (1)
امام حسن علیهالسلام، چونان پدر بزرگوارش مردم عراق بخصوص کوفیان را
بارها مورد نکوهش و سرزنش قرار دادند. دلیل عمدهی نکوهش امام حسن
علیهالسلام از کوفیان، بیوفایی آنان نسبت به امام علی علیهالسلام و نیز
بعد از شهادت آن حضرت نسبت به خودش بود. همانها که به سبب تسلیم شدن گروه
گروه به معاویه، سبب پیدایش صلح با معاویه شدند هم آنان زبان به طعنه یا
سرزنش امام علیهالسلام میگشودند که امام حسن علیهالسلام در پاسخ آنان را
نکوهش نموده و حتی آنان را بدتر از معاویه لقب داده است. البته دلایل
دیگری نیز در همین احادیث مورد بحث برای نکوهش از اهل عراق وجود دارد. [2]
اشاره به آیهی 32 سورهی روم که میفرماید: و لا تکونوا من المشرکین من
الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون. از مشرکین نباشید!
از کسانی که در دین خود تفرقه و اختلاف کردند و به گروههایی تقسیم شدند و
هر گروهی به آنچه در نزد اوست شادمان است. [3] تذکرة الخواص، ص 181. [4] الفتوح ابناعثم کوفی، ج 4، ص 291. [5] مستدرک الوسایل، ج 8، ص 436، ح 1/9922. [6] 1- تاریخ ابنخلدون، ج 2، ص 649. 2- تاریخ دمشق ترجمهی امام حسن علیهالسلام، ص 183، ح 308 و 309 - و - ص 173 و ص 183، ح 294 و 295. 3- تاریخ طبری، حوادث سال 41 ص 168. 4- تجارب الأمم، ج 1، ص 388. 5- جواهر المطالب، ج 2، ص 197 به نقل از المعجم الکبیر، ج 3، ص 96، ح 232. 6- کامل ابناثیر، ج 3، ص 272. 7- مجالس السنیة، سید محسن امین، ج 2، ص 262. 8- مسند امام مجتبی علیهالسلام، عطاردی، ص 353، ح 34 و 356، ح 37. [7] 1 تاریخ دمشق (ابنمنظور) ج 7، ص 34. 2- تاریخ دمشق ترجمهی امام حسن علیهالسلام، ص 176، ح 298. [8] احقاق الحق، ج 11، ص 160 به نقل از کتاب تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، ج 2، ص 289 ط. الوهبیة مصر. [9] 1- المسند الامام المجتبی علیهالسلام، ص 295. 2- بحارالأنوار، ج 44، ص 33، ح 1. 3- علل الشرایع، ج 1، ص 259، ب 160. [10] 1- تاریخ بغداد، ج 1، ص 139، ح 2. 2- تاریخ دمشق ابنمنظور، ج 7، ص 36. 3- تاریخ دمشق (ترجمهی امام حسن علیهالسلام) ص 183، ح 308 و 309. 4- تاریخ طبری، ج 3، ص 165. 5- مسند الامام المجتبی علیهالسلام، ص 357، ح 40 و ص 353، ح 34. [11] 1- احتجاج، ج 2، ص 71، ح 159 به نقل از عوالم، ج 16، ص 281. 2- بحارالأنوار، ج 44، ص 147، ح 14. 3- تاریخ چهارده معصوم علیهمالسلام، مجلسی، ص 462، ب 4، فصل 6. 4- مسند الامام المجتبی علیهالسلام، ص 641، ح 11. 5- منتهی الآمال ج 1، ص 169. 6- موسوعة المصطفی و العترة، ج 5، ص 168. و ص 241 و ص 195.
اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 892