responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 854

نیکی از نیکی می‌زاید

روزی امام حسن مجتبی علیه‌السلام در اطراف مدینه از سایه‌ی دیوار باغی می‌گذشت. از دور غلام سیاهی را دید که کنار دیوار نشست و سفره‌ای را که داشت، باز کرد.
غلام یک گرده نان در سفره داشت. سگی هم جلوی رویش ایستاده بود و غلام یک لقمه نان می‌خورد و یک لقمه هم به سگ می‌داد.
وقتی امام حسن علیه‌السلام به نزدیک او رسید، بر روی او تبسم کرد و فرمود: گرسنه می‌مانی و نانت را به این حیوان می‌دهی؟
غلام گفت: چه کنم؟! خجالت می‌کشم که من بخورم و او گرسنه باشد و نگاه کند. از این گذشته من می‌توانم در گرسنگی صبر کنم ولی او نمی‌تواند و صدا می‌زند و بچه‌ها را می‌ترساند.
امام حسن علیه‌السلام او را تحسین کرد و پرسید: اینجا چه کار می‌کنی؟
غلام گفت: باغ از آن فلان کس است و من برده‌ی او هستم و برای او کار می‌کنم.
حضرت امام حسن علیه‌السلام فرمود: از جایت حرکت نکن تا من برگردم. آن حضرت علیه‌السلام رفت و غلام را از صاحبش خرید و او را در راه خدا آزاد کرد و خواست به او سرمایه‌ای بدهد.
صاحب باغ هم وقتی این بزرگواری را دید از امام حسن علیه‌السلام پیروی کرد و باغ را به غلام سیاه بخشید و گفت: نیکی از نیکی می‌زاید[1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) قصه‌های چهارده معصوم علیهم‌السلام، مهدی آذر یزدی، ص 101 تا 103.

اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 854
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست