اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 763
مناظره با عمر عاص و مروان و ابن زیاد
روایت شده: روزی معاویه همراه با اطرافیان رازدارش نشسته بود، و به
یکدیگر فخر می فروختند، معاویه خواست آنان را بخنداند، از این رو گفت:
بسیار فخر فروختید، اگر حسن بن علی علیه السلام و عبدالله بن عباس در اینجا
بودند از این بالندگی ها کمتر می نمودید، معاویه نزد امام فرستاد - آنگاه
گفتار آنان را ذکر می کند - سپس امام در جواب ایشان فرمود: اگر کسی در
مباحثه خاموش ماند، این امر دلیل بر ناتوانی او نمی باشد، بلکه کسی که به
دروغ سخن گوید و بخواهد باطل را به صورت حق جلوه دهد خیانتکار است. ای
عمرو به دروغ افتخار ورزیده و در خیانت گستاخی می کنی، من از تبهکاریت
همیشه آگاه بوده و برخی از آنها را بر شمرده و از برخی دیگر چشم می پوشیده
ام، زیرا در گمراهی فرو رفته ای، درباره ما که چراغهای روشن در تاریکی، و
پرچمهای هدایت و راهنمایی، و سواران، دلاور و حمله ور به دشمنان، و پرورده
شده در دامان چنگ می باشیم، برای دوستان همچون نو بهاران خرم هستیم، ما
جایگاه نبوت و محل فرو آمدن علم هستیم. و گمان می کنید که نژادتان از ما
نیرومندتر است، ولی در نبرد بدر نیرومندی ما آشکار گردید، در روزی که
دلاوران بر زمین خوردند، و هماوران به سختی افتادند، و شیر مردان از پای
درآمدند، و مرگ معرکه دار میدان شد، و بر پاشنه آن چرخید و دندان نشان داد،
و آتش جنگ زبانه کشید، در چنان هنگامه ای بود که مردان شما را کشتیم و
پیامبر بر فرزندانتان منت گذارد، و به جان خودم سوگند در آن روز شما هرگز
از بنی عبدالمطلب برتر و قوی تر نبودید. و اما تو ای مروان، تو را چه می
شود که از قریش زیاده گفته و به آن افتخار کنی، تو رها شده ای و پدرت طرد
شده پیامبر است، و تو هر روز از پستی به بدی می گرائی و در این دو گرفتاری،
آیا فراموش کردی آن روز که دست بسته ترا به حضور امیرالمومنین علیه السلام
آوردند، و با چشم خود شیری را دیدی که از چنگالش خون می چکید، و دندانهایش
را به هم می فشرد، و مفهوم این شعر را می نگریستی: شیری که چون شیران فریادش را بشنوند، سراسیمه فرار کنند و سرگین اندازند. ولی
امیرالمومنین علیه السلام تو را بخشید و از خفقان مرگ رها شدی، و نفس تنگت
که نمی گذاشت آب دهانت را فرو بری، باز شد و به حال آمدی، اما به جای آنکه
سپاس ما را بگذاری به بدگوئی ما پرداختی و جسارت ورزیدی، در صورتی که می
دانی ما هرگز ننگی بر دامانمان ننشسته و خوار و خسران به سراغمان نیامده
است. و اما تو ای زیاد، به قریش چه کار داری، کسی برای تو نسب درست و
شاخه برومند، و پیشینه استوار، و جایگاه رشد ارزشمندی نمی شناسد، مادرت زنی
زناکار بود که مردهای قریش و بدکاران عرب با او رابطه داشتند، و وقتی که
به دنیا آمدی پدرت معلوم نبود تا اینکه این مرد - و به معاویه اشاره کرد -
پس از مرگ پدرش تو را برادر خود خواند. در این صورت به چه چیزی افتخار
می کنی، تو را همان رسوائی مادرت بس است، و در افتخار ما همین کافی است که
جد ما رسول خداست و پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام پیشوای مسلمانان است،
که هرگز به جاهلیت بازنگشت، و عموهایم یکی حمزه سیدالشهداء و دیگری جعفر
طیار است، و من و برادرم هر دو پیشوای جوانان اهل بهشتیم. آنگاه امام رو به به ابن عباس کرد و فرمود: پسر عمویم، اینان مرغهای ناتوانی هستند که می توان با بحث پرهایشان را در هم شکست. مناظرته مع عمرو بن عاص و مروان بن حکم و ابن زیاد روی
انه اجتمع معاویة مع بطانته، فجعل بعضهم یفخر علی بعض، فاراد معاویة ان
یضحک علی ذقونهم، فقال لهم: اکثرتم الفخر، فلو حضرکم الحسن بن علی
علیهماالسلام، و عبدالله بن عباس لقصرا من اعنتکم ما طال، فبعث الی الامام
علیه السلام - الی ان ذکر قولهم، ثم قال علیه السلام: لیس من العجز ان یصمت الرجل عند ایراد الحجة، ولکنم من الافک ان ینطق الرجل بالخنا، و یصور البالطل بصورة الحق. یا
عمرو افتخار بالکذب و جرأة علی الافک، ما زلت اعرف مثالبک الخبیثة، ابدیها
مرة و امسک عنها اخری، فتأبی الا انهماکا فی الضلالة، اتذکر مصابیح الدجی و
اعلام الهدی و فرسان الطراد، و حتوف الاقران، و ابناء الطعان، و ربیع
الضیفان، و معدن النبوة، و مهبط العلم. و زعمتم انکم احمی لما وراء
ظهورکم، و قد تبین ذلک یوم بدر، حین نکصت الابطال و تساورت الاقران و
اقتحمت اللیوث، و اعترکت المنیة، و قامت رحاها علی قطبها، و افترت عن
نابها، و طار شرار الحرب، فقتلنا رجالکم، و من النبی علی ذراریکم، فکنتم
لعمری، فی ذلک الیوم غیر مانعین لما وراء ظهورکم من بنی عبدالمطلب. و
اما انت یا مروان فما انت و الاکثار فی قریش، و انت طلیق و ابوک طرید،
یتقلب من خزیة الی سواءة، و لقد جیء بک الی امیرالمؤمنین، فلما رأیت
الضرغام قد دمیت براثنه، و اشتکبت انیابه، کنت کما قال القائل: لیث اذا سمع اللویث زئیره بصبصن ثم قذفن بالابعار فلما
من علیک بالعفو و ارخی خناقک بعد ما ضاق علیک، و غصصت بریقک، لم تقعد معنا
مقعد اهل الشکر، و لکن کیف تساوینا و تجارینا، و نحن مما لا یدرکنا عار و
لا تلحقنا خزیة. و اما انت یا زیاد و قریشا، لا اعرف لک فیها ادیما
صحیحا، و لا فرعا نابتا، و لا قدیما ثابتا، و لا منبتا کریما، بل کانت امک
بغیا تداولها رجال من قریش و فجار العرب، فلما ولدت لم تعرف لک العرب والدا
فادعاک هذا - و اشار الی معاویة - بعد ممات ابیه. مالک افتخار، تکفیک
سمیة و یکفینا رسول الله صلی الله علیه و آله و ابی علی بن ابی طالب علیه
السلام سید المؤمنین، الذی لم یرتد علی عقبیه، و عمی حمزة سیدالشهداء، و
جعفر الطیار، و انا و اخی سید اشباب اهل الجنة. ثم التفت الی ابن عباس فقال: یا ابن العم انما هی بغاث الطیر انقض علیها اجدل.
اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 763