اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 684
فرزندم؛ عمویت را تنها نگذاری
هنگامی که در کربلا همهی یاران باوفای امام حسین علیهالسلام به شهادت
رسیدند، و نوبت یه فرزندان برادر گرامیش امام مجتبی علیهالسلام رسید، قاسم
بن الحسن علیهالسلام خدمت آن حضرت رسید و عرض نمود: ای عمو؛ اجازه بده تا
با این کفار بجنگم. آن حضرت به ایشان فرمود: ای پسر برادرم؛ تو یادگار
برادرم هستی، تو باید زنده بمانی تا باعث آرامش و تسلای دل ما باشی، و به
آن شاهزاده اجازه رزم نمیداد. حضرت قاسم علیهالسلام نشست، و در حزن و اندوه فراوانی بود، چرا که امام حسین علیهالسلام به برادرانش برای نبرد، اجازه داده بود. در
آن حال که نشسته و سر مبارکش را به زانو نهاده و در فکر بود، ناگاه به
خاطرش آمد که، پدر بزرگوارش حرزی را به بازوی راستش بسته و به او فرموده
بود: هنگامی که در سختی و اندوه بزرگی قرار گرفتی، آن حرز را باز کن و
بخوان و به آن عمل نما. حضرت قاسم علیهالسلام با خود اندیشید، سالها
بر من گذشته برای من غمی مانند امروز پیش نیامده است، پس آن حرز را از
بازوی خویش باز نمود و به نوشتهی آن نگاه کرد. در آن نامه، امام مجتبی علیهالسلام این گونه خطاب به فرزندش نوشته بود: یا
ولدی یا قاسم؛ أوصیک أنک اذا رأیت عمک الحسین علیهالسلام فی کربلاء و قد
احاطت به ألاعداء فلا تترک البراز و الجهاد لأعداء الله و أعداء رسوله و لا
تبخل علیه بروحک، و کلما نهاک عن البراز، عاده لیأذن لک فی البراز لتحظی
فی السعادة الأبدیة. ای فرزندم ای قاسم؛ تو را وصیت میکنم، زمانی که
دیدی عمویت امام حسین علیهالسلام را در کربلا دشمنان محاصره کردند، جنگ و
جهاد را با دشمنان خدا و پیامبرش را ترک نکن، خودت را برای فدا شدن در راه
او باز مدار، اگر او تو را از نبرد نهی نمود، پافشاری نما تا به تو اجازه
دهد، در آن حال است که به خوشی و سعادت همیشگی نائل میگردی [1] .