responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 588

شوخی

عجب آدم بامزه‌ای بود، تا حال چنین انسان شوخ طبعی ندیده بودم. از آخرین بار که او را دیده بودم زمان زیادی می‌گذشت. خدا می‌داند این مدت کجا بود و چه می‌کرد....
آمد و بین دوستان نشست. بعد از سلام و احوال پرسی با همه، امام علیه السلام پرسید: خب بگو ببینم حالت چطور است.
- ای، نفسی می‌آید و می‌رود و روزگار را می‌گذرانم، ولی بر خلاف میل خدا و خودم و شیطان.
همه از این حرف او خندیدند، امام هم خندید و پرسید: یعنی چه؟!
- خدا می‌خواهد همواره از او اطاعت کنم و هرگز گناه نکنم، ولی افسوس؛ خودم هم از مرگ بیزارم و نمی‌خواهم بمیرم، ولی چه کنم که روزی به سراغم خواهد آمد؛ شیطان هم می‌خواهد همیشه گناه کنم، اما گاه گاهی عبادتی هم می‌کنم (و دوباره حاضران خندیدند).
در این فکر بودم که او این لطیفه‌ها را از کجا می‌آورد، خودش آنها را می‌سازد یا از کسی می‌شنود، کاش من هم می‌توانستم مثل او همه را خوشحال کنم و لبخندی بر کنج لبی بنشانم.
یکی از حاضران که هنوز خنده بر لب داشت پرسید: ای پسر رسول خدا، راستی چرا از مرگ می‌ترسیم و آن را دوست نداریم؟
امام حسن علیه السلام فرمود: چون شما دنیای تان را آباد و آخرتتان را خراب کرده‌اید، طبیعی است که برای انسان کوچیدن از آبادی به ویرانی بسیار ناگوار است.
همه از شنیدن پاسخ امام تکانی خوردیم؛ حقا که عین حقیقت بود، و او که این سؤال را پرسیده بود پس از شنیدن این جواب منطقی، خنده بر لبش خشک شد و مدت‌ها به فکر فرو رفت. کسی چه می‌دانست، شاید به این می‌اندیشید که خرابی آخرتش را چگونه آباد سازد. [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) معانی الاخبار، ص 389، ح 29.

اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 588
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست