اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 562
سخن امام درباره صلح و جنگ
راوندی میگوید:از حارث همدانی نقل شده است: پس از آن که علی
علیهالسلام از دنیا رفت، مردم نزد حسن بن علی علیهالسلام آمدند و
گفتند:تو جانشین و وصی پدر خود هستی. ما گوش به امر و فرمانبر توایم. اینک
فرمانمان ده. حسن علیهالسلام فرمود:دروغ میگویید. سوگند به خدا! شما
به کسی که بهتر از من بود، وفا نکردید؛ چگونه به من وفا میکنید؟! چگونه به
شما اطمینان کنم؛ در حالی که دلم به شما اطمینان ندارد که راست میگویید؟
پس قرار میان ما و شما، لشکرگاه مدائن! آن جا نزد من آیید. سپس حسن
علیهالسلام و کسانی که میخواستند حرکت کنند، سوار شدند. بسیاری از کسانی
که قول داده بودند حسن علیهالسلام را یاری کنند، نیامدند و به قول و
وعدهی خود وفا نکردند و حسن علیهالسلام را همچون امیرمؤمنان علیهالسلام
فریفتند. پس حسن علیهالسلام برخاست و فرمود:شما مرا فریفتید؛ همان
گونه که امام پیش از مرا فریفتید! شما پس از من، همراه کدام پیشوا، به
پیکار [دشمنان] برمیخیزید؟ آیا همراه آن کافر ستمگر به نبرد میروید که
هرگز به خدا و پیامبرش، ایمان نیاورد، و او و بنیامیه، جز از ترس شمشیر،
اظهار اسلام نکردند، و چنانچه از بنیامیه، جز زن سالخوردهی دندان
ریختهای، نیز نماند، دین خدا را تحریف شده میخواهد؟! پیامبر خدا صلی الله
علیه و آله این چنین فرمود. سپس حسن علیهالسلام 4000 نفر را به فرماندهی
فردی از قبیلهی کنده، به سوی معاویه گسیل داشت و به او دستور داد در
أنبار، لشکر بزند و تا فرمانش به او نرسد، کاری نکند. فرماندهی سپاه حسن
علیهالسلام به أنبار رفت و در آن جا اردو زد. معاویه خبردار شد و پیکهایی
نزد او فرستاد، و به او نوشت:اگر نزد من آیی، فرمانداری بخشی از نواحی
شامات یا جزیره را که ارزش تو را ندارد، به تو میسپارم. و برایش پانصد
هزار درهم فرستاد. کندی - این دشمن خدا - پول را گرفت، و از حسن
علیهالسلام روی برگرداند و با 200 نفر از یاران و خاندان خود، به معاویه
پیوست. خبر به امام علیهالسلام رسید، به سخن برخاست و فرمود:این کندی
است که به سوی معاویه رفت و به من و شما خیانت کرد. و من پیدرپی به شما
گفتم که وفا ندارید و بندگان دنیایید. اینک کسی دیگر را به جای او
میفرستم؛ با این که میدانم او نیز با من و شما، همان کند که رفیقش کرد، و
دربارهی ما از خدا نمیترسد. پس حسن علیهالسلام فردی از قبیلهی
مراد را همراه 4000 نفر، گسیل داشت و در محضر مردم، از او خواست [که خیانت
نکند] و بر آن تأکید کرد و به او فرمود:به زودی، همچون کندی، خیانت خواهی
کرد! او با سوگندهایی - که کوهها تاب آنها را ندارند - قسم یاد کرد که
چنین نمیکند. حسن علیهالسلام فرمود:او نیز خیانت خواهد کرد. فرماندهی
سپاه حسن علیهالسلام به أنبار رسید. معاویه پیکهایی نزد او فرستاد و
همان سخنان پیشین را برای او نوشت، و برایش 500000 درهم فرستاد، و به هر
بخش از نواحی شامات و جزیره که خواهد، آرزومندش کرد. او نیز از حسن
علیهالسلام روی برگرداند و نزد معاویه رفت، و به پیمانها و سوگندهای خود
وفا نکرد. خبر به حسن علیهالسلام رسید؛ برخاست و فرمود:من پیدرپی به شما
گفتم که شما برای خدا به هیچ پیمانی وفا نمیکنید. اینک این رفیق شما،
مرادی است که به من و شما خیانت کرد و به معاویه پیوست. [1] .