اسم الکتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام المؤلف : جمعی از نویسندگان الجزء : 1 صفحة : 399
خطیب خردسال
دوان دوان از مسجد برگشت و مثل همیشه نزد مادرش رفت. دو عدد متکا روی هم
گذاشت تا شکل منبر شود و در عالم کودکیاش بر منبر بنشیند و سخنرانی کند. این
کار هر روز تکرار میشد، یعنی آنچه را که در مسجد بر پدربزرگش نازل شده
بود تمام و کمال برای مادرش تعریف میکرد و آیات قرآن را برای او میخواند و
به این شکل مادر را از وحی الهی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل
شده بود مطلع میکرد. مادر نیز به حافظهی پسر هفت سالهاش مینازید و به
شیوایی کلام فرزند خردسالش افتخار میکرد. گویا آن روز اتفاقی افتاده
بود. سخنران کوچک ما مثل روزهای قبل عادی و روان صحبت نمیکرد، گاهی در
سخنانش وقفه ایجاد میشد و گاهی نیز مطلب را به درستی نمیرساند... مادر
پرسید: - پسرم، چه شده امروز نمیتوانی راحت حرف بزنی؟ - مادر، مثل
شاگردی شدهام که در حضور استادش باشد و نتواند راحت صحبت کند، گویی شخص
بزرگی حرفهای مرا میشنود...راستش مادر جان، هول شدهام. در این هنگام
علی علیه السلام از پشت پرده بیرون آمد و پسرش (حسن) را در آغوش گرفت و
بوسید. سپس گفت: احسنت، مرحبا، پس توبودی که هر روز آیات خدا را برای مادرت
میخواندی.... [1] .