قوله: و قد يكون بوجهه: ضمير در « يكون » به تصوّر الشّيئ راجع بوده و در « بوجهه » به « الشّيئ » راجع است.
قوله: بتصوّر عنوان عام ينطبق عليه: ضمير در « ينطبق » به عنوان عام و ضمير مجرورى در « عليه » به « الشّيئ » راجع است.
قوله: و يشار به اليه: ضمير در « به » به عنوان عام و ضمير مجرورى در « اليه » به « الشّيئ » راجع است.
قوله: و كاشفا عنه: ضمير در « عنه » به « الشّيئ » عود مىكند.
قوله: انّه ابيض: ضمير در « انّه » به شبح عود مىكند.
قوله: و انت لا تعرفه بنفسه: ضمير منصوبى در « لا تعرفه» به شبح عود مىكند.
قوله: انّه اىّ شيئ: ضمير در « انّه » به شبح راجع است.
قوله: و اكثر ما تعرف عنه: ضمير در « عنه » به شبح راجع است.
قوله: انّه شيئ من الاشياء: ضمير در « انّه » به شبح راجع است.
قوله: فقد صحّ حكمك عليه: ضمير در « عليه » به شبح راجع است.
قوله: بانّه ابيض: ضمير در « انّه » به شبح راجع است.
قوله: مع انّك لم تعرفه و لم تتصوّره بنفسه: ضمائر منصوبى در « لم تعرفه» و « لم تتصوّره» و ضمير مجرورى در « بنفسه » به شبح عود مىكنند.
قوله: و انّما تصوّرته بعنوان انّه شيئ: ضمير منصوبى در « تصوّرته » و در « انّه » به شبح راجع است.
قوله: و اشرت به اليه: ضمير در « به » به « عنوان انّه شيئ» و در « اليه » به شبح راجع است.
قوله: و هذا ما يسمّى فى عرفهم: مشار اليه « هذا » تصوّر الشّيئ بواسطه عنوان عام بوده و ضمير در « عرفهم » به علماء راجع است.
قوله: و هو كاف لصحّة الحكم على الشّيئ: ضمير « هو » به تصوّر الشّيئ بوجهه راجع است.
قوله: و هذا بخلاف المجهول محضا: مشار اليه « هذا » شيئ است كه آنرا بواسطه عنوان عام تصوّر نمودهايم و مقصود از « مجهول محض» آنستكه نه بنفسه و نه بوجهه