قوله: و نحوهما: يعنى و نحو
نائم و ساهى مانند ديوانه و مست و بيهوش بلكه نظير سخن طوطى.
قوله: بقوله: جارّ و
مجرور، متعلّق است به « اشار » و ضمير مجرورى در آن به مصنّف عود مىكند.
قوله: اذ من عادته الخ: علّت است
براى « اشار » يعنى وجه
اينكه مصنّف اشاره كرده و تصريح ننمود اينستكه عادتش چنين است الخ.
بنابراين ضمير در « عادته » به مصنّف راجع است.
قوله: اعطاء الحكم: يعنى افاده
حكم.
قوله: و قيّد فى التّسهيل: ضمير فاعلى
در « قيّد » به مصنّف
راجع است.
قوله: المقصود: منصوب است
تا مفعول براى « قيّد » باشد.
قوله: بكونه لذاته: ضمائر
مجرورى به كلام عود مىكنند.
قوله: ليخرج المقصود لغيره: علّت است
براى « قيّد ».
قوله: كجملة الصّلة: مانند: جاء
الّذى مات ابوه چه آنكه جمله « مات ابوه» ذاتا مقصود نبوده بلكه به تبع از « الّذى » مورد قصد واقع شده زيرا كلمه موصول بدون صله معيّن نبوده و مخاطب بآن
علم پيدا نمىكند از اينجهت براى رفع ابهام و اطّلاع مخاطب بوى به آوردن صله
مبادرت مىكنند، پس اگرچه جمله صله مقصود متكلّم مىباشد ولى به تبع از صله است.
قوله: و الجزاء: مانند ان
جاء زيد فاكرمته، چه آنكه جمله « فاكرمته » ذاتا مقصود نبوده بلكه به تبع از « شرط » كه « جاء زيد» باشد
مقصود مىباشد.
شرح عربى:
و اسم و فعل ثمّ حرف هى الكلم، الّتى يتألّف منها الكلام لا غيرها
كما دلّ عليه الاستقراء.
و ذكره الامام علىّ بن ابيطالب عليه و الصّلوة و السّلام المبتكر
لهذا الفنّ.