كلمه « ابا » كه اسم انّ
است نصبش به فتحه و « اخ » كه مبتداء
است رفعش به ضمّه و « الاخ » كه مضاف
اليه قرار گرفته جرّش به كسره مىباشد زيرا اضافه نشدهاند.
دوّم: آنكه به غير ياء متكلّم اضافه شود و در صورت اضافه به ياء
اعرابش به تقدير حركات است مانند آنچه در آيه (34) از سوره قصص يعنى:
و اخى هارون هو افصح منّى لسانا.
و در آيه (25) از سوره مائده يعنى:
ربّ انّى لا املك الّا نفسى و اخى آمده است.
شاهد در « اخى هارون» آيه اوّل و « اخى » در آيه دوّم است كه اوّلى مرفوع است بابتدائيّت و رفعش بتقدير ضمّه
بوده و دوّمى بواسطه عطف بر « نفسى » منصوب است به تقدير فتحه يا اگر عطف بر « ياء نفسى» باشد مجرور است به كسره مقدّره.
سوّم: آنكه مكبّر بوده و بصيغه مصغّر نباشد و در غير اينصورت اعرابش
بحركت ظاهرى است.
چهارم: آنكه مفرد باشد چه آنكه اگر تثنيه يا جمع بيايد اعراب ايندو
را مىگيرد.
سپس مصنّف براى اعراب نيابى كه واجد جميع شرائط است مثال « جاء اخو ابيك ذا
اعتلا» را مىآورد.
شارح در ذيل آن مىگويد:
پس كلمه « اخو » مفرد، مكبّر و مضاف به « ابيك » است.
و « ابى » مفرد، مكبّر
و مضاف به كاف مىباشد.
و « ذا » اضافه به « اعتلا » شده است.
لذا « اخو » رفعش به واو
و « ابى » جرّش به ياء و « ذا » نصبش به الف