مستند آنها عقل بوده يا شرع باشد تحقّق و حصولش مورد اشكال واقع شده،
زيرا شك در حكم ناشى از شك در بقاء موضوع آنست چه آنكه حكم از موضوع تخلّف نمىكند
و لذا جريان استصحاب در احكام شرعى مورد نقض و ابرام است، ولى از اين اشكال اينطور
جواب دادهاند:
اگرچه اتّحاد دو قضيّه متيقنه و مشكوكه از حيث موضوع و حكم بايد
رعايت شود، ولى اين اتّحاد بدقّت عقلى لازم نيست، بلكه احيانا مضر هم مىباشد،
بلكه تشخيص و حكم عرف باتّحاد كافى است از اينرو اگر شك در موضوع بواسطه احتمال
دخالت قيد و جزئى باشد كه مفقود شده است ولى عرف آنرا كما فى السّابق باقى داند و
موضوع را همچنان محقّق پندارد همين مقدار كافى است و ميتوان حكم سابق را استصحاب
نمود.
بحث چهارم ادلّه حجّيت استصحاب
براى حجّيّت استصحاب بوجوهى متمسّك شدهاند:
1- سيره عقلاء: و تقرير آن اينستكه تمام افراد انسانى بلكه هر موجود ذى
شعورى بناء و سيرهاش بر عمل نمودن بر طبق حالت سابقه است حتّى گفتهاند اين امر
بصورت فطرى در حيوانات نيز وجود دارد و چون شارع مقدّس از اين بناء و سيره در
انسان ردع و زجر نفرموده معلوم ميشود كه بآن راضى بوده و امضاء نموده است.
2- ثبوت شيئى در زمان سابق موجب ميشود كه نسبت به زمان لاحق ظنّ ببقاء
پيدا گردد و ظنّ حجّت است.
3- ادّعاى اجماع بر حجّيت آن شده است، البتّه اين ادلّه سهگانه بمجرّد
ادّعاء شبيهتر است تا دليل، از اينرو هريك از ادلّه يادشده مورد خدشه و مناقشه
بوده، فلذا بدليل چهارم كه اهم و عمده آنها است بايد اعتماد داشت.