فرّح (شاد شو تو يكمرد حاضر)، قاتل (زدوخورد نما تو يكمرد حاضر)،
تكسّر (شكسته شو تو يكمرد حاضر)، تباعد (دورشو تو يكمرد حاضر)، تدحرج (بغلطان تو
يكمرد حاضر) تا آخر ابواب ديگر.
شرح
الامر بالصّيغه: اينكه نام امر حاضر را امر
بصيغه گذاردهاند جهتش آنستكه بدون استفاده كردن از ادات و حروف ساخته شده و تنها
هيئت و صيغه مضارع را تغيير و دگرگون مىسازند بر خلاف امر غائب كه بواسطه كمك
گرفتن از « لام » ساخته مىشود.
و هو جار على لفظ المضارع المجزوم: ضمير « هو » به امر حاضر برمىگردد و منظور از اين عبارت آنستكه: امر حاضر از
حيث لفظ و شكل ظاهرى مانند لفظ مضارع مجزوم مىباشد يعنى همانطوريكه ضمّه آخر فعل
مضارع و نونها باستثناى « نون » جمع مؤنّث حذف مىشوند در امر حاضر نيز چنين
مىباشد.
فان كان ما بعد حرف المضارعة الخ: اشاره است به ساختن امر حاضر
و حاصل آن اينستكه:
براى ساختن امر حاضر مىبايد شش صيغه حاضر از فعل مضارع را در نظر
گرفت سپس حرف مضارعه را از ابتداء آنها برداشت حال از دو نحو خالى نيست:
1- آنكه حرف بعد متحرّك است.
2- آنكه حرف بعد ساكن مىباشد.
دوّمى را انشاء اللّه بعدا بيان خواهيم كرد و امّا صورت امّا قاعده
اينستكه پس از حذف حرف مضارعه باقى كلمه را بحالت جزمى بياوريم مثلا در « تدحرج » خواستيم از آن امر حاضر بنا كنيم، « تاء » را از ابتدائش