لو لم يثبتت المطلوب لثبت المحال لكن المحال ليس بثابت فيلزم ثبوت المطلوب .
حاشيه : ثمّ قد يفتقر
ميان الشّرطيّة يعنى قولنا :
كلّما
ثبت نقيضه ثبت المحال الى دليل آخر فتكثر القياسات كذا قال المصنّف فى شرح الاصول :
ترجمه و شرح : مرحوم محشّى
مىفرمايد :
چه بسا
بيان و اثبات قضيّه شرطيه يعنى « كلّما ثبت
نقيضه ثبت المحال » نياز به دليل
ديگرى دارد از اينرو قياسات متكثّر ميشود .
مثلا در باب عكس ميگوئيم :
عكس قضيّه :
« كلّ انسان
حيوان » بعض الحيوان
انسان است بدليل اينكه :
فلو لم يصدق « بعض الحيوان
انسان لصدق نقيضه و هو لا شى من الحيوان بانسان و كلّما ثبت نقيضه ثبت المحال فالمطلوب
ثابت .
حال اين قضيّه شرطيّه يعنى « كلّما ثبت
نقيضه ثبت المحال » گاهى از اوقات بديهى است و نياز باقامه برهان ندارد
و زمانى نظرى است و بدون دليل ثابت نميشود مثلا در مثال مذكور در بيان اين قضيّه شرطيه
و اثبات آن اينطور ميگوئيم :
اگر نقيض عكس را با اصل عكس ضميمه كنيم و بگوئيم :
لا شئ من الحيوان بانسان و كلّ انسان حيوان از اين شكل اوّل كه بديهى
الانتاج است لازم مىآيد « لا شى
من الحيوان بحيوان » و اين محال است چون مستلزم سلب شئ از نفس ميباشد پس معلوم
ميشود كه نقيض باطل و عكس كه مطلوب است صحيح مىباشد و در نتيجه قضيّه شرطيه « كلّما ثبت نقيضه ثبت المحال » بوسيله اين قياس شكل اوّل اثبات شد .