فقط آخرش را مجزوم نموديم انحرف شد.
صرف فعل ماضى از باب انفعال
/ انحرف/ از راه بدر رفت يكمرد غائب در زمان گذشته
مذكر غائب/ انحرفا/ از راه بدر رفتند دو مرد غائب در زمان گذشته
/ انحرفوا/ از راه بدر رفتند مردان غائب در زمان گذشته
/ انحرفت/ از راه بدر رفت يكزن غائب در زمان گذشته
مؤنث غائب/ انحرفتا/ از راه بدر رفتند دو زن غائب در زمان گذشته
/ انحرفن/ از راه بدر رفتند زنان غائب در زمان گذشته
/ انحرفت/ از راه بدر رفتى تو يكمرد حاضر در زمان گذشته
مذكر حاضر/ انحرفتما/ از راه بدر رفتند شما دو مرد حاضر در زمان گذشته
/ انحرفتم/ از راه بدر رفتيد شما مردان حاضر در زمان گذشته
/ انحرفت/ از راه بدر رفتى تو يكزن حاضر در زمان گذشته
مؤنث حاضر/ انحرفتما/ از راه بدر رفتيد شما دو زن حاضر در زمان گذشته
/ انحرفتنّ/ از راه بدر رفتيد شما زنان حاضر در زمان گذشته
متكلم وحده/ انحرفت/ از راه بدر رفتم من در زمان گذشته
متكلم مع الغير/ انحرفنا/ از راه بدر رفتيم ما در زمان گذشته
صرف فعل مضارع از باب انفعال
/ ينحرف/ از راه بدر مىرود يك مرد غائب در زمان حال يا آينده
مذكر غائب/ ينحرفان/ از راه بدر مىروند دو مرد غائب در زمان حال يا آينده
/ ينحرفون/ از راه بدر مىروند مردان غائب در زمان حال يا آينده
/ تنحرف/ از راه بدر مىرود يك زن غائب در زمان حال يا آينده
مؤنث غائب/ تنحرفان/ از راه بدر مىروند دو زن غائب در زمان حال يا آينده