دور هم حلقه ماتم زده و آب از ديدهها مىبارند و آتش از سينهها مىافروزند
ضرير پيش آمد از آن قوم پرسيد شما
را چه مىشود مردم اين همه در عشرت و سرورند شما در
غصه و اندوه .
گفتند : وقت شادى خارجيانست
و ما از دوستان اهل بيت رسالتيم اگر تو از دشمنانى به ميان دشمنان رو اگر از محبّانى
بيا با ما در غم و اندوه موافق شو اگر دردمندى دردمندان را بنواز و اگر سوختهاى بنشين
با سوختگان بساز
اى شمع بيا تا من و تو زار بگرئيم
كاحوال دل سوخته دلسوخته داند
ضرير گفت چگونه از
مخالفان باشم و حال آنكه به صد حيله خود را از دست ايشان خلاص كردهام تمامى ماجراى
خود را نقل كرد پس با
هم ذكر مصيبت اهل بيت نموده و به گريه درآمدند .
شعر
آن يكى گفت فغان از سر پرخون حسين
واندگر گفت فغان از دل پرخون حسين
هركدام وقايع آن روز را مىگفتند و مىگريستند .
رسيدن سپاه كفرآئينپسرزياد
مخذول بهچهارفرسخى شام و خبر دادن از ورود اهل بيت
عليهم السّلام به يزيدپليد
پس از
آنكه سپاه كفرآئين كوفه و شام از عسقلان خارج شدند به سرعت تمام بطرف شام روانه گشته و همه جا قطع منازل و طى طريق مىكردند تا به چهار فرسخى
شام رسيده در آنجا اقامت كردند و از اينكه به مقصد نزديك شدهاند بسى شادمان و مسرور
بودند از آنجا نامهاى به يزيد ملعون نوشته و در آن اظهار نمودند كه از كوفه آمده و
سرها را با خيل اسيران آورده و اينك منتظر فرمان بوده كه چه روز
اسراء را با سرها وارد شهر كنيم .
نامه را پيچيده و
به دست قاصدى داده و سفارش كردند زود جواب آنرا بياور و