زبانحال حضرت سكينه خاتون عليها السّلام با ذو الجناح
خطاب من بتو اى ذو الجناح بىراكب
بگو به كجا است مرا سرور و تو را صاحب
چه روى داده كه كار تو ناله و زارى است
چرا ز هربن موى تو خون روان جارى است
چرا تمامى يال تو غرق خون گشته
چرا ز پشت تو زين تو واژگون گشته
خدنگ ظلم تو را همچنان هما كرده است
تنت به مثل عقاب از چه پر برآورده
ز بهر چيست كه جاريست اشگ گلنارت
ز خون كيست كه ماليدهاى به رخسارت
اگر كه خون رخت نيست از گلوى حسين
رسد ز بهر چه آنقدر از تو بوى حسين
بدين صفت كه تو را غرق خاك و خون نگرم
يقين كه چرخ جفاپيشه كرده بىپدرم
شهى كه خاك رهش بود زيب عرش برين
كدام گوشه ميدان فكنديش به زمين
در آن زمان كه ز تير مخالفان غرور
تن مطهّر او شد چه خانه زنبور
كسى گرفت ز خاك بلا سرش يا نه
رساند هيچ كس آبى به حنجرش يا نه
كنون كه خاك دل از ديدهام برآوردى
كز آنكه باب مرا بردى و نياوردى