حضرت را دو زره بوده زيرا گفتهاند كه
زره ديگرش را مالك بن يسر ربود و ديوانه شد .
و شمشير آن حضرت را به روايت مرحوم مفيد در ارشاد اسود بن حنظله برداشت
و به جميع بن الخلق و به روايت ديگر فلافس نهشلى ربود .
مرحوم محدث قمى در منتهى الآمال مىنويسد : اين شمشير غير از ذو الفقار است زيرا ذو الفقار از ذخائر نبوت و امامت
بوده كه مصون و محفوظ مىباشد .
و بفرموده سيّد در لهوف سراويل فوقانى حضرت را ابحر بن كعب تميمى برد
و سراويل تحتانى را كه از اهل حرم خواسته و چند جاى
آن را پاره كرده بود بحير بن عمر ربود كه به نوشته طريحى
در منتخب فى الفور دستهاى آن ملعون شل شد و از كار افتاد .
آمدن ذو الجناح به خيام حرم و اجتماع بانوان محترمه به دور آن حيوان
پس از
آنكه كفّار كوفه و شام امام مظلوم را شهيد كرده و بدن چاك چاك و
غرقه بخون آن سرور را در ميدان جنگ بدون سر گذارده و
تمام البسه و ساز و برگ و اسلحه حضرت را بغارت بردند و بدن بىسر را لخت و عريان در
آن بيابان انداختند اسب مخصوص امام عليه السّلام يعنى ذو الجناح كه از مواريث امامت
بود در حالىكه اشگ از چشمان مىباريد
به دور بدن راكب خود مىگشت و هركس جلو مىآمد كه آن حيوان را به عنوان غنيمت بگيرد
با لگد او را از پاى درمىآورد
و هرچه آن گروه فعاليّت كردند كه آن را بگيرند و به غارت ببرند
نتوانستند زيرا همانطوريكه اشاره كرديم اين حيوان از مواريث بود و احدى نمىتواند مواريث
امامت را ضبط و حبس كند و آنچه آن كفّار از حضرت امام عليه السّلام بغارت بردند از
قبيل عمامه، شمشير، انگشترى قطعا از مواريث نبوده بارى اين حيوان با حال خستگى و تشنگى
و با داشتن تيرهاى بسيار بربدن به دور نعش امام عليه السّلام مىگشت