عمر بن سعد ملعون گفت : حاجت اوّل و
دوّم را برنخواهم آورد ولى نسبت به درخواست سوّمى موافق هستم و از آن باكى ندارم سپس
آن ناپاك با حضرت عهد كرد كه از خواهش سوّم آن جناب نگذرد .
مرحوم علّامه مجلسى در بحار مىفرمايد : ثمّ دعى النّاس الى البراز يعنى سپس آن سلطان بىسپاه آن ناكسان را به
مبارزت طلبيد و فرمود :
شعر
منم حيدر ساحت كردگار
منم زاده شير پروردگار
كمندافكن يال دشمن منم
جهان يلى را بهمزن منم
شما روبهانيد بىنام و ننگ
دل جملتان سخت باشد چو سنگ
اگر راست گوئيد و هستيد مرد
دليران و گردان روز نبرد
يكايك بيائيد رو سوى من
ببينيد شمشير و بازوى من
رجز
انا بن علىّ الطّهر من آل هاشم
كفانى بهذا مفخرا حين افخر
و جدّى رسول اللّه اكرم خلقه
و نحن سراج اللّه فى الارض نزهر
و فاطم امّى من سلالة احمد
و عمّى يدعى ذو الجناحين جعفر
بعد از خواندن اين رجز و اظهار حسب و نسب مرحوم مجلسى مىفرمايد :
ثمّ وقف قبال القوم و سيفه مصلّت ايسا من الحيوة عازما على الموت سپس
امام عليه السّلام در مقابل سپاه كوفه و شام ايستاد در حالى كه شمشير از غلاف كشيده
و از زندگانى دنيا مأيوس بوده و مهياى مرگ گرديده آن
قوم بىحميّت و پست را
خطاب كرد :
يا اهل الكوفة قبحا لكم و نرحا و بؤسا و تعسا فحين استصرختمونا و الهين
فاتيناكم موجفين .... و پس از آن فرمود :