هرچقدر لشگر پيش مىآمدند
كشته مىشدند تا اينكه تمام سپاه برفرزند رشيد امير المؤمنين عليه السّلام حمله آوردند
و احاط القوم بالعبّاس علمدار امام را در ميان گرفتند امام
عليه السّلام با چشم خونبار
نظر به علم برادر مىكرد تا علم برسر پا بود
حضرت را دل بجا بود
شعر
بلى به قاعده اهل رزم ناچار است
كه چشم دشمن خونخواره برعلمدار است
علم چو گشت نگون آن سپاه مىشكند
سپاه چون شكند پشت شاه مىشكند
حاصل آنكه تا قمر بنى هاشم قوّت و قدرت داشت شجاعت و رشادت خود را بخرج
داد ولى دو نامرد ناپاك بنامهاى زيد بن ورقاء و حكيم بن طفيل يكى از راست و ديگرى
از چپ دو دست آن صفدر نامدار را از بدن انداختند اميد
امام عليه السّلام قطع شد و كمر آن حضرت شكست حاصل آنقدر زخم و جراحت به عبّاس زدند
كه از ضعف افتاد فلم يستطع حراكا ديگر قوّت حركت نداشت .
روايت دوّم و نقل ابن شهرآشوب و مجلسى رحمة اللّه عليهما
مرحوم علّامه مجلسى در جلد عاشر بحار از مناقب ابن شهرآشوب وضع شهادت
ابو الفضل عليه السّلام را باين شرح نقل نموده و مىفرمايد :