امام عليه السّلام فرمودند : برادر برو كه ما هم از عقب مىآئيم و منهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر .
آن شجاع و دلير با برادران خداحافظى كرد و روى به ميدان نهاد و اين رجز
را خواند :
شيخى علىّ ذو الفخار الاطول
من هاشم الصّدق الكريم المفضل
هذا حسين بن النبىّ المرسل
عنه نحامى بالحسام المصقل
نفديه نفسى من اخ مبجّل
بعد شروع كرد به نصيحت و ملامت اهل كوفه و شام، فرمود :
اى بىحميّت مردمان بىدين سنگيندل، دين خود را فروختيد و آتش غضب خدائى
را به جان خريديد و به جهت تعيّش اين دو روزه دنيا عقوبت ابدى عقبى را قبول نموديد
جوانان ماهرو و لالهعذار را كه در تمام روى زمين عديل و نظير نداشتند كشتيد و از صفحه
ايّام برانداختيد و اكنون منتظريد كه شيره جان رسول و ميوه باغ بتول را به خاك خوارى
بياندازيد و نيز نهال توحيد را از پاى درآوريد
تبّا لكم و تعسا لدينكم بئس القوم انتم .
سپس تيغ از غلاف كشيد كاللّيث القسور بل كأنّه الحيدر خود را به قلب لشگر
زد و آن روبهان را همچون برگ خزان به روى خاك مىريخت تا وقتى كه از كثرت جراحات از پاى درآمد و قوى و نيرويش تمام شد در چنين وقتى
نامردى از اهل همدان كه به گفته مرحوم
مجلسى نامش عبد اللّه بن عقبه غنوى بود برشاهزاده حمله كرد و او را از پاى درآورد .
برخى ديگر گفتهاند نام
قاتل وى زجر بن الجر بود و در روضة الشّهداء آمده كه قاتل آن بزرگوار قدامه موصلى بود
كه با طعن نيزه وى را شهيد كرد رحمة اللّه عليه .