نوعروس عرض كرد :
پسر عم
در قيامت به چه چيز تو را بشناسم و در كجا تو را بيابم .
قاسم به گريه افتاد
و فرمود : دختر عمو اعرفنى
بهذا الرّدن المقطوعة مرا در حضور جدّم بهمين آستين دريده در صفوف شهداء بشناس .
مرحوم مجلسى در بحار مىفرمايد : و كان وجهه كفلقة القمر روى قاسم مانند ماه پاره بود .
و در جلاء العيون فرموده :
صورتش
در درخشندگى مانند آفتاب بود .
حميد بن مسلم كه از تاريخنگاران در لشگر پسر سعد
بود مىگويد :
من در لشگر پسر سعد
بودم ناگاه ديدم از صف امام جوانى با روى درخشان همچون ماه تابان برما طلوع كرد شمشيرى
در دست، پيراهنى در برنعلينى در پا كه
بند يكى گسيخته بود
فرد
محمّد جمالى على صولتى
حسن دستگاهى، حسين شوكتى
بارى مرحوم مجلسى در بحار الانوار مىفرمايد :
جناب شاهزاده قاسم سلام اللّه عليه وقتى به ميدان درآمد اين رجز را بخواند :
ان تنكرونى فانا بن الحسن
سبط النبىّ المصطفى المؤتمن
هذا حسين كالاسير المرتهن
بين اناس لا سقوا صوب المزن
منم نوگل گلشن ذو المنن
منم سرو نوخيز باغ حسن
ز باغ نبوّت منم نونهال
به بستان گيتى ندارم همال
منم گوهر درج پيغمبرى
منم گلبن گلشن حيدرى
منم نخبه سيد المرسلين
ز مهر نبوّت منم نو نگين
عمويم حسين شاه گردون سرير
به مثل اسيران شده دستگير
پس از
آنكه شاهزاده اين رجز را خواند و بدين وسيله اظهار حسب و نسب