گاهى با
عمود و زمانى با شمشير و بعضا با نيزه آبدار كارزار مىنمود
شعر
همچون نهنگ، صفشكن
در موج دريا غوطهزن
كرده زره بيرون ز تن
از فرق خود آهنين
برپشت رخش تيز تك
مهرى است رخشان برفلك
بركوهه پولاد رك
كوهى نمودستى مكين
خونريز تيغش را اجل
نعم المعين، بئس البدل
منحوس خصمش را زحل
نعم البدل بئس المعين
لشگر عمر سعد ملعون برخى از عشقبازى و جاننثارى آن دلير در تحيّر بوده
و بعضى از شجاعت و رشادتش به عجب آمده بودند :
ربيع بن تميم مىگويد :
فو اللّه لقد رأيته يطرد اكثر من مأتين من البأس، به خداى آسمان و زمين
قسم ديدم عابس را كه زياده از دويست مرد جنگى را در جلو انداخته مانند بزان مىراند .
مرحوم ملّا حسين كاشفى در روضة الشّهداء مىنويسد : ربيع بن تميم مىگويد :
من با وى آشنائى داشتم گفتم : اى عابس سر برهنه
و تن بىزره خود را در درياى هيجاء افكندهاى از غرقاب هلاكت نمىانديشى؟
عابس جوابى داد كه مضمونش اين بيت بود :
چو من در بحر هجرانم ز خونريزى مترسانم
كسى كابش ز سر بگذشت از باران چه غم دارد
اين بگفت و از من درگذشت و خود را در ميان تير و شمشير و سنان افكند و
همچون شير گرسنه مىغريد و صفوف كفر را مىدريد و از آن طرف آن
كفّار و فسّاق نيز دست از ايذاء و آزار برنمىنداشتند