آن دلير كارآمد مانند شير شكارى در عرصهگاه نبرد داد مردى و مردانگى
داد از كشته پشتهها ساخت و صحنه كارزار را از خون كثيف آن دغل مردم
رنگين نمود، عاقبت ضعف و خستگى بروى مستولى شد تشنگى و گرسنگى عنان
اختيار را از دستش ربود، سواره و پياده بروى
هجوم آوردند و از مركب به زيرش انداختند و سپس بدن او را قطعه قطعه كردند رحمة الله
عليه خوشا برحالش كه چنين سعادتى
نصيبش شد و نام نامى و اسم ساميش در زمره شهداء ثبت و ضبط شد چنانچه در
زيارت شهداء آمده است :
السّلام على شوذب مولى شاكر ....
شجاعت و شهادت شير بيشهپردلىعابس
بن شبيب شاكرى (47)
پس از
آنكه تعداد بسيارى از اصحاب به ميدان كارزار رفته و جانهاى عزيزشان را در راه دين ايثار
كرده و قامت هركدام همچون سرو نگونسار به روى زمين كربلاء فرش گرديد و امام عليه السّلام در انجمن قليلى از ياران آن هم، همگى خسته و كوفته،
تشنه و گرسنه و زخمدار ديده مىشد و از آن طرف گرگان و درندگان لشگر پسر ملعون
در انتظار بودند كه كدام دلير آهنگ ميدان مىكند تا همچون سگان درنده و گزنده او را پاره پاره كنند
در چنين وقتى جناب عابس آهن لابس كه از شجاعان بىهمتا
و از ناموران روزگار بود مهياى جانبازى شد و خود را خدمت سلطان دو عالم رساند و در
مقابل شاه ولايت زمين ادب بوسيد و تعظيم نمود :
خم آورد عابس برشاه يال
بگفتا كه اى مظهر ذو الجلال
به ذات خداوند بارى قسم
به جاه جهان كردگارى قسم
اما و اللّه ما امسى على وجه الارض قريب و لا بعيد اعزّ علىّ و لا احب
الىّ منك
قربانت گردم به
خدا قسم روى زمين هيچ نزديك و دورى پيش من
عزيزتر و