جناده را پسرى بود
به نام عمرو، وى اخلاصى تمام به حضرت امام الكونين سلام اللّه عليه داشت، خدمت آن جناب
مشرّف شد و از مرگ پدر و
فراق ياران اظهار دلتنگى نمود و اشگ ريخت و سپس اذن ميدان خواست حضرت اذنش داد .
آن جوان انصارى اين رجز را مىخواند :
اضق الخناق من ابن هندوارمه
من عامر و فوارس الانصار
و مهاجرين فحضّبين رماحهم
تحت العجاجة من دم الكفّار
خضبت على عهد النبى محمدا
فاليوم نخضب من دم الفجّار
اين بگفت و از روى غيرت و حمّيت بكوشيد تا جائى كه بالاخره به درجه رفيعه
شهادت نائل آمد رحمة الله عليه
شهادت معلى بن المعلى (38)
ديگر از شهداء سرزمين پربلاء كربلاء
جناب معلى بن المعلى است وى از شجاعان و دلاوران روزگار بود، پس از
آنكه از امام عليه السّلام رخصت گرفت همچون
شيرى كه از قفس رها شده باشد خود را به وسط ميدان رساند نعرهاى چون رعد قاصف بركشيد و اين رجز را خواند :
انا المعلى و انا بن البجلى
دينى على دين حسين بن على
اضربكم بصارم لم يفلل
و اللّه ربّى حافظى من زللى
سپس حمله كرد برلشگر و پيوسته از
آن قوم مىكشت تا بيست و چهار نفر
را به جهنم فرستاد و در اثناى مقاتله و هنگامه مجادله نامردى با گرزى گران او
را از پاى درآورد، معلى برزمين غلطيد آن گروه از خدا بىخبر دورش را احاطه كرده و وى را به غل و زنجير كشيده و نزد
عمر بن سعد ملعون بردند و در حضور آن ناپاك ظالمى جلو آمد و گفت :
آفرين و مرحبا، عجب يارى و هوادارى در حق مولاى خود نمودى سپس