فرستاد ولى افسوس كه تشنگى و گرسنگى و
خستگى مفرط آن دلاور را از پا درآورد
و به روايت صدوق با حالت ضعف از مركب سرنگون شد و آن فرقه ضلال و گمراه اطراف آن دلير بىمثال را گرفتند و
دو نامرد ناپاك به نامهاى كثير بن عبد اللّه شعبى و مهاجر بن اوس تميمى از چپ و راست براو تاختند و با ضرب شمشير و سنان كار آن بىهمتا را ساختند .
و در وقتى كه زهير از زين به زمين افتاد امام عليه السّلام در حالى كه
آب در ديدگان مىگردانيد و سخت مىگريست فرمود : لا يبعدك الله يا زهير، لعن اللّه قاتلك، لعن اللّه الذين مسخوا قردة
و خنازير
يا زهير خدا تو را از رحمت خودش دور نكند كه از من دورى نكردى و در يارى
من تقصيرى نكردى، همواره پشت و پناه من بودى، سردار ميمنه سپاهم بودى، فى الواقع چشم راست
من بودى، تو و حبيب كه از دست من رفتيد دو بال اقبال من شكست، ديگر به كدام قوّت پرواز كنم
مبارزت دلير كمنظير و شهادت طرماح بن عدى (25)
پس از
شهادت دو سردار دلير دست راست و دست چپ لشگر
امام عليه السّلام آثار شكستگى كامل در سپاه ايمان ظاهر شد باقىمانده اصحاب جملگى
زخمدار و كوفته بوده بطورى كه نيروى كرّ و فرّ و جنگيدن از آنها سلب شده بود از طرف
ديگر شدّت عطش و جوع در حرم تاب و صبر را از بانوان و اطفال برده بحدّى كه تمام از
بزرگ و كوچك بحال شيون و افغان بودند هالهاى از غبار غم و اندوه اطراف سپاه امام عليه
السّلام را احاطه كرده بود بطوريكه هربينندهاى را بىاختيار مغموم و محزون مىكرد
شايد همه چشم دوخته بودند ببينند كه كدام دلير اراده ميدان
مىكند در اين اثناء چشم و چراغ دودمان حاتم طائى يعنى طرماح بن عدى مهياى جان باختن شد و آن نامور از
جمله شجاعان روزگار و تابعان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بود، وى مردى بلندبالا
سمين فصيع، بليغ و بسيار قوى بود و