امام عليه السّلام سخنان عمرو بن حجاج را استماع مىفرمود
فرد
ندانى كه شه برچه احوال شد
به پيكان غم خست و پامال شد
امام عليه السّلام فرمودند :
اى پسر حجّاج،
مردم را به كشتن و ريختن خون من ترغيب مىكنى؟
اى ظالم آيا ما از دين بيرون رفته و شما در ديندارى ثابت هستيد؟
خدا مىداند و همه شما نيز مىدانيد كدام يك از ما دين دارد و كدام بىدين
مىباشد، اى بىمروّت پى خون
من سعى بىحاصل است .
پسر حجّاج چون اين سخنان از پسر فاطمه
عليها السّلام شنيد در غضب شد با سپاه خود يك مرتبه براصحاب حضرت حمله كرد .
طبرى در تاريخ خود مىنويسد : تيراندازان پسر سعد
سپاه امام عليه السّلام را تيرباران كردند از ميمنه هنگامه قتال برپا شد، ياران امام
عليه السّلام دست از جان شسته لشگر كوفه و شام را استقبال كردند، تير و شمشير دشمن
را در يارى فرزند على مرتضى بسينه و صورتهاى خود خريدند .
مسلم بن عوسجه اسدى از پيش و
شيران نيزار بيشه احمدى از پشت خود
را زدند به آن درياى لشگر پس آن
مبارز مردانه و شجاع يگانه از پيشاپيش برلشگر
كفر تاخت آورد و ياران مجاهد و دليران واحدا بعد واحد از عقب سر او برعمرو بن حجّاج
و سپاه وى حمله بردند .
در اين حمله چند تن
از ياران جناب مسلم در ميان گيرودار از پا درآمدند با خوارى و زارى به خاك افتادند .
مسلم بن عوسجه چون ياران
خود را كشته و بخون آغشته ديد دريغ و افسوس خورد، نعره از جگر بركشيد و بانگ برياران
زد كه جان مسلم فداى شما باد پاى ثبات
بيفشريد و خود چون شير گرسنه برآن روباهصفتان حمله برد از آن طرف