روز روشن در نظرش تيره و تار شد گاهى به
يمين و زمانى به يسار نگاه مىنمود تا چشمش كار
مىكرد دريائى از دشمن موج مىزد و هيچ يار و ياورى نمىديد، آن گروه فرصتطلب وقتى ديدند كه آن دلاور دو دستش قلم شده و ديگرى كارى از او
ساخته نيست جرئت كردند براو هجوم آورده و وى را گرفته كشان
كشان به نزد ابن سعد نابكار بردند، آن ملعون وقتى او را ديد بنا گذارد به فحش دادن و ناسزا گفتن در
اين اثناء شمر ناپاك همان طورى كه برمركب سوار بود به دو حلقه ركاب ايستاد و با شمشيرى گردن آن يگانه آفاق را زد و سر را از تنش جدا نمود .
شعر
بر او خنجر شمر دون خون گريست
ندانم زمين و زمان چون گريست
ز پرورده شاه مردان دريغ
از آن سكّه نقد گردان دريغ
مبارزه نافع بن هلال بجلى مرادى بين دو لشگر و شهادت آن نامدار صفشكن
(17)
پس از
شهادت هلال فرزند نيكوسير وى به نام نافع بن هلال عازم ميدان شد، در زيارت شهداء آمده
است :
السّلام على نافع بن هلال بن نافع البجلى المرادى و مقصود از او همين
بزرگوار است .
واقعه شهادت اين دلاور طبق شرح و توضيح مرحوم واعظ قزوينى در