گذشت بهوش
آمد چشم باز كرد يزيد را بربالين خود نشسته ديد، گفت اى پسر چه كردى؟
گفت : به مسجد رفتم
و برمنبر خطبه گفتم همه
مردم با طوع و رغبت با من بيعت كردند و خوشدل و شادمان بازگشتند .
معاويه ضحّاك و مسلم را بخواند و گفت : كاغذى زير بالين
است بيرون آريد، كاغذ برگرفتند، معاويه پيش از
آن به نام يزيد چيزى نوشته
بود براين منوال ضحّاك كاغذ برگرفت و برايشان خواند .
صورت وصيّتنامه معاويه با يزيد عليه اللّعنة
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
اين عقد عهدى است كه معاوية بن ابى سفيان مىبندد و با پسر خويش يزيد و با او بيعت مىكند به خلافت و خلافت بدو مىدهد تا به شرائط
آن برجاده عدل و انصاف قيام نمايد خلافت بدو تسليم كرد و او را امير نام نهاد و او
را فرمود كه سيرت اهل معدلت و رضا را ملازم باشد و مجرمان را به قدر جرم و جنايت عقوبت
كند و اهل صلاح و علم را نيكو دارد و در حق ايشان احسان نمايد و جانب عموم و قبايل
عرب على الخصوص جانب قبيله قريش را مرعى دارد و كشنده دوستان را از خود دور دارد و
فرزندان مظلوم مقتول را يعنى عثمان به خويشتن نزديك گرداند و
ايشان را برآل ابو تراب مقدم دارد و بنى اميّه و آل عبد الشمس را بربنى هاشم و ديگر
مردمان مقدّم دارد و هركس كه اين عهدنامه براو خوانند او امير خويشتن يزيد را اطاعت
دارد و متابعت يزيد پيش گيرد فمرحبا
به و اهلا و هركس كه سر باز زند و انكار كند دستورى است كه شمشير را براو كار فرمايد
و ايشان را مىكشد تا آن وقت كه به امارت و خلافت او اقرار آرند و مطيع و فرمان بردار
شوند و السّلام .
پس اين
عهدنامه را پيچيد و مهر خويش برنهاد و به ضحّاك داد و گفت فردا