بنى اسد خارج مىشوند اگر چارهاى دارى
علاج واقعه پيش از وقوع بنما .
چون اين
خبر به سمع نامبارك پسر سعد
رسيد از سراپرده بيرون آمد ارزق شامى را طلبيد و چهار صد
مرد جنگى در اختيارش نهاد و آنها را سر راه آن جماعت فرستاد و دستور اكيد به ايشان
داد كه نگذاريد اين جماعت به اردوى امام حسين ملحق بشوند .
لشگر عمر سعد با آن مومنان مقابل شدند و از رفتن ايشان به اردوى كيوان
شكوه ممانعت كردند، بنى اسد آنرا نپذيرفته و اصرار در رفتن نمودند، عاقبت كار به منازعه
و جنگ كشيد، حبيب خطاب به ارزق نمود و فرمود :
ويلك يا ارزق مالك و لنا انصرف عنّا، دعنا يشتقى بنا غيرك
واى برتو اى ارزق به ما چه كار
دارى، از ما دور شو، ما را رها كن و بگذار ديگرى اظهار شقاوت با ما را بكند ارزق اصلا
اعتناء به كلمات حبيب نكرده در آن شب تار خود را به آن جماعت زد و آنها را متفرق ساخت
آن گروه وقتى ديدند تاب مقاومت ايشان را ندارند گريختند و از ترس آنكه فردا عمر سعد لشگر بسرشان نفرستد خيمهها و چادرهاى خود را كنده و به موضعى غير معلوم پناهنده شدند
ملاقات حضرت امام حسين عليه السّلام با عمر سعد ملعون بين دو لشگر وپنددادن آنجناب باو
مرحوم شاهزاده فرهاد ميرزا در قمقام مىنويسد :
چون لشگر
كوفه در صحراى كربلاء جمع شدند و براى قتال با حضرت امام حسين آماده گشتند حضرت عمرو بن كعب بن قرظه انصارى را نزد عمر بن سعد فرستادند و فرمودند
به او بگو كه شبانگاه بين دو لشگر مىبايد مرا ملاقات كنى، چون شب
فرارسيد عمر بن سعد با بيست سوار از معسكر بيرون آمد و حضرت نيز با بيست نفر از اصحاب
از خيام حرم بيرون خراميد به قولى با امام عليه السّلام عباس و